افراد کمی در تاریخ سینما هستند که تاثیر مستقیم بر روی آیندهی سینما گذاشته باشند؛ و بدون شک آلفرد هیچکاک، کارگردان مشهور و استاد ایجاد حس تعلیق و هیجان در مخاطب، یکی از همین نامهای معدود در تاریخ سینما است. تاثیرات بهترین فیلمهای هیچکاک بارها و بارها در سینمای پس از او دیده میشود. برای مثال حضور لحظهای خود کارگردان در فیلم از سنتهایی بود که اولین بار هیچکاک در سینما باب کرده است. ژانر اسلشر که هماکنون عاشقان نیز زیادی دارد، با فیلم «روانی» هیچکاک به وجود آمده است؛ یا تکنیک فریز فریم به صورت داستانی اولین بار در فیلم کمتر دیدهی او به نام «شامپاین» استفاده شده است. تاثیر او بارها در آثار فیلمسازان مدرن دیده میشود در حالی که از تکنیکهایی استفاده میکند که هیچکاک سالها پیش آنها را به وجود آورده است؛ ولی شاید یکی از بزرگترین تاثیرات او که از آن با عنوان انقلاب تکنیکی هیچکاک یاد میکنند، سینما را پس از خود به سمت و سویی جدید سوق داده است. مهمترین دستاورد او، اختراع روش فیلمبرداری دالی-زوم است که اولین بار در یکی از بهترین آثار هیچکاک، با نام «سرگیجه» استفاده شده است.
دالی-زوم باعث به وجود آمدن حس سرگیجه میشود
با اینکه هیچکاک بسیاری از آثار برتر تاریخ سینما را کارگردانی کرده، بدون شک «سرگیجه» جزو پنج اثر مهم او قرار میگیرد. فیلمی که با تصاویر وهمآلود خود، احساسات را به بهترین شکل به مخاطب منتقل میکرد و با شوک غیر قابل پیشبینی که در آخر داستان میبینیم، نام خود را در لیست برترین آثار تاریخ سینما ثبت کرده است؛ ولی چه چیزی باعث محبوبیت زیاد این فیلم شده است؟ این محبوبیت بخاطر این است که ما به عنوان مخاطب دقیقا همان احساسی را که شخصیت اصلی احساس میکند، حس میکنیم. ولی چگونه میتوان احساسات خاص شخصیت اصلی را به همان شکل در مخاطب نیز به وجود آورد؟ اینجاست که انقلاب تکنیکی هیچکاک به وجود آمده است.
داستان در مورد یک کارگاه به نام اسکاتی است (که جیمز استوارت آن را نقشآفرینی میکند). وقتی یکی از همکاران خود را بر اثر یک حادثه دست میدهد، اسکاتی توسط این اتفاق کاملا بهم میریزد و بخاطر وحشت خود از ارتفاع و احساس سرگیجه، از شغل خود کنارهگیری میکند. با اینکه اسکاتی پس از ترک شغل خود زندگی آرامی برای خود دست و پا کرده، بعد از نجات دادن یک زن به نام مادلین از خودکشی، دوباره به زندگی پرهیاهوی گذشته خود بازمیگردد و درگیر ماجراهایی میشود که او را با ترسهای گذشتهش روبرو میکند.
هیچکاک یک تکنیک کاملا جدید در سینما ابداع کرد
سکانسهای برتر زیادی در فیلم هستند که به قدری تاثیرگذار بودند که در تاریخ سینما نام خود را ثبت کردند، ولی لحظهای که باعث انقلاب تکنیکی هیچکاک شده و یک روش فیلمبرداری کاملا جدید به سینما اضافه کرده، یک بار در ابتدا و یک بار در انتهای فیلم اتفاق میافتد. اسکاتی شروع به تعقیب مادلین میکند. مادلین که به بالای برج فرار میکند، اسکاتی را مجبور میکند که به ترس خودش غلبه کند و به دنبال او به بالای برج برود. وقتی به میانهی برج میرسد، اسکاتی، که به شدت از ارتفاع وحشت دارد، برای لحظهای به پایین نگاه میکند و ما دوربین را از زاویه دید او میبینیم.
دوربین با یک زوم سریع و یک حرکت دوربین برعکس زوم، باعث تغییر عمق میدان در قاب میشود؛ انگار که برج خیلی بلندتر از چیزی است که ما میبینیم و این بلندتر شدن روبروی چشمان ما اتفاق میافتد. هیچکاک با این حقهی سینمایی، احساس وحشت اسکاتی را به مخاطب خود منتقل میکند. این تکنیک که با نام تکنیک «دالی-زوم» شناخته میشود، اولین بار توسط هیچکاک ابداع شده است. این تکنیک در واقع از یک روش جالب برای انتقال احساسات استفاده میکند. با بهم زدن فاصله کانونی در لحظهی فیلمبرداری، مخاطب احساس ترس را از نظر تصویری به مخاطب منتقل میکند. انجام این تکنیک به این شکل است:
دوربین روی یک ریل قرار میگیرد و به آرامی به سمت سوژه حرکت میکند. در حالی که دوربین به سوژه نزدیک میشود، لنز با همان سرعت به آرامی به سمت عقب زوم میشود. نزدیک شدن فیزیکی دوربین به سوژه و دور شدن فاصله کانونی همزمان لنز، باعث جدا شدن مخاطب از فضای پشت و ایجاد حس ناهمواری در تصویر میشود.
دالی-زوم بارها در تاریخ سینما استفاده شده است
با اینکه «سرگیجه» به عنوان یکی از ترسناکترین فیلمهای هیچکاک شناخته نمیشود، انقلاب تکنیکی هیچکاک بارها پس از اکران و موفقیت فیلم «سرگیجه» در فیلمهای مختلف استفاده شده است. شاید معروفترین استفاده از این تکنیک در فیلم «آروارهها» ساختهی استیون اسپیلبرگ است. در سکانسی که شخصیت مارتین برودی (با نقش آفرینی روی شنایدر) متوجه میشود که کوسهی آدمخوار به ساحل نزدیک شده است، تکنیک دالی-زوم برای القای حس وحشت او به مخاطب استفاده میشود. او در حالی که روی صندلی نشسته، میشنود که کسی با صدای بلند میگوید «از آب خارج بشوید» و با شنیدن این جمله، پسزمینه از او دور میشود و فاصله کانونی در پیش چشم مخاطب تغییر میکند. استیون اسپیلبرگ که از آلفرد هیچکاک تاثیر بسیاری گرفته، بدون نشون دادن خشونت، حس ترس را با استفاده از انقلاب تکنیکی هیچکاک که سالها پیش از «آروارهها» اتفاق افتاده بود منتقل میکند.
مثال دیگری که میتوان در رابطه با استفاده از این تکنیک زد، فیلم «گاو خشمگین» اثر مارتین اسکورسیزی است. استفاده از تکنیک دالی-زوم اینبار در یک رینگ مبارزهی بوکس رخ میدهد. ما در میانه مبارزه شخصیت جیک لاموتا (با نقش آفرینی رابرت دنیرو) برای لحظهای، جهان را از دید لاموتا میبینیم. جیک لاموتا به قدری در نگاه خودخواهانهی خود از جهان غرق شده که کاملا جهان را متفاوت از چیزی که واقعا هست میبیند؛ و ما این لحظه را در یک حرکت دالی-زوم درک میکنیم. بهم ریختن فاصله کانونی، باعث تجربهی حس جهانبینی بهم ریختهی لاموتا در مخاطب میشود. این انقلاب تکنیکی هیچکاک در آثار دیگری نیز به صورت مکرر استفاده شده است. در «ارباب حلقهها» اثر پیتر جکسون که یکی از بهترین فیلمهای فانتزی است، قبل از اینکه فرودو (با نقش آفرینی الایجا وود) مورد حمله قرار بگیرد، استفاده از تکنیک دالی-زوم را برای نشان دادن ترسیدن او میبینیم؛ یا در فیلم «پالپ فیکش» اثر کوئینتن تارانتینو، لحظهای که میا والاس (با نقشآفرینی اما تورمن) بخاطر مصرف مواد مخدر اوردوز میکند، از این تکنیک برای ایجاد حس بهمریختگی در مخاطب استفاده میشود.
«سرگیجه» همچنان یک اثر فاخر در تاریخ سینما است
با اینکه بسیاری از فیلمهای هیچکاک در تاریخ سینما ماندگار شدند، شاید «سرگیجه» بیشترین میزان افتخار را در تاریخ سینما از میان آثار هیچکاک داشته است. جلوههای تصویری «سرگیجه» و تصویرسازیهای بخشهای زیادی از فیلم که به مانند خواب میمانند، باعث تاثیرگذاری این فیلم بر روی فیلمسازهای نسلهای آینده شدند. انقلاب تکنیکی هیچکاک که با اختراع تکنیک دالی-زوم در این فیلم به وجود آمد نیز همچنان به عنوان نشانهای از نبوغ بالای هیچکاک مورد تحسین قرار میگیرد و توسط کارگردانهای مختلف تا به امروز از آن استفاده میشود.
منبع: Collider