دریاسالار ویلیام اچ. مک ریون ۱۷ مه ۲۰۱۴، روز پایانی ترم تحصیلی در مراسم فارغالتحصیلی دانشگاه تگزاس در آستین سخنرانی کرد. او با الهامگرفتن از شعار دانشگاه، «آنچه اینجا شروع میشود، دنیا را تغییر میدهد»، ۱۰ اصل را که در طول آموزش نیروی دریایی آموخته بود و به او کمک کرده بود تا بر چالشها نه تنها در آموزش و حرفه دریایی طولانیاش، بلکه در طول زندگیاش غلبه کند، با دانشجویان به اشتراک گذاشت. او توضیح داد که چگونه هر کس میتواند از این درسهای اساسی برای تغییر خود و جهان استفاده کند.
سخنرانی اصلی دریاسالار مکریون با بیش از ۱۰ میلیون بازدید در فضای مجازی منتشر شد. مکریون با تکیه بر اصول بیان شده در سخنرانیاش، اکنون داستانهایی را از زندگی خود و افرادی که در طول خدمت سربازیاش با آنها روبرو شده است، بازگو میکند که با سختیها کنار آمدهاند و با عزم، دلسوزی، شرافت و شجاعت تصمیمهای سختی گرفتهاند. این کتاب جاودانه که با فروتنی و خوشبینی فراوان روایت میشود، حکمت ساده، توصیههای عملی و کلمات تشویقکننده را ارائه میکند که خوانندگان را برای دستیابی به دستاوردهای بیشتر، حتی در تاریکترین لحظات زندگی، ترغیب میکند. در ادامه توصیههای دریاسالار ویلیام اچ. مک ریون در کتاب «تختخوابت را مرتب کن» آورده شده است.
- اصل شماره ۱: روز خود را با کاملکردن یک فعالیت شروع کنید
- اصل شماره ۲: شما نمیتوانید آن را به تنهایی انجام دهید
- اصل شماره ۳: فقط اندازه قلب شما مهم است
- اصل شماره ۴: زندگی منصفانه نیست، به حرکت خود ادامه دهید!
- اصل شماره ۵: شکست میتواند شما را قویتر کند
- اصل شماره ۶: شما باید جرات زیادی داشته باشید
- اصل شماره ۷: در مقابل قلدرها بایستید
- اصل شماره ۸: بلند شدن را بیاموزید
- اصل شماره ۹: به مردم امید بدهید
- اصل شماره ۱۰: هرگز، هرگز دست از کار نکش
- نکتهی پایانی
اصل شماره ۱: روز خود را با کاملکردن یک فعالیت شروع کنید
یکی از اولین چیزهایی که شما به عنوان یک افسر نیروی دریایی یاد میگیرید، روش مناسب برای مرتب کردن تخت است. هدف از این تمرین روزانه به ظاهر پیشپاافتاده القای «احساس پاکیزگی و نظم» در دانشجویان است که سپس از آنها خواسته میشود در هر جنبهای از ارتش اعمال کنند. مک ریون مینویسد: «این فقط جنگ نیست که به نوعی ساختار نیاز دارد، بلکه زندگی روزمره هم همینطور است.» و این ساختار باید اول صبح شروع شود، با مرتب کردن یک تخت.
اگرچه چیدن تخت خواب شما ممکن است کار کوچکی به نظر برسد، اما در واقع کار بسیار مهمی است. این خود آراستگی نیست که مهم است، بلکه نظم و انضباط است که به موقع در تلاش برای حفظ آن هستید. این کار همچنین به نوعی حس موفقیت است. با مرتب کردن رختخواب خود در صبح، شما روز خود را با انجام یک کار موفق آغاز میکنید. مهم نیست که بقیه روز چقدر بد باشد، حداقل همیشه شبها به تخت خواب خود در خانه برمیگردید.
اصل شماره ۲: شما نمیتوانید آن را به تنهایی انجام دهید
دلیلی وجود دارد که چرا حتی ابرقهرمانانها هم طرفدارانی دارند: زندگی آنقدر پر از ظلم و چالش است که نمیتوان بدون هیچ کمکی از آن عبور کرد. این درس مهم دیگری است که مک ریون در نیروی دریایی آموخته است. اینکه حتی فوق ستارهها هم به هم تیمی نیاز دارند. مهم نیست که چقدر برای خود قوی و توانا باشید، در زندگی بارها و بارها به شخص دیگری نیاز خواهید داشت که به او تکیه کنید.
برای مک ریون، چنین روزهایی پس از تصادف مرگبار با چتربازی او در سال ۲۰۰۱ بود. قبل از حادثه، او همیشه این احساس را داشت که شکستناپذیر است. که تواناییهای ورزشی ذاتیاش میتواند او را از خطرناکترین موقعیتها هم نجات دهد. و پس از آن، بدون شک، او از نظر بدنی به اندازه کافی آمادگی نداشت که حتی بایستد. این همسرش جورجان بود که به او کمک کرد این دوره ناتوانی و افسردگی را پشت سر بگذارد. همچنین دوستان متعدد او دائماً تماس میگرفتند تا حال او را بپرسند.
مک ریون مینویسد: «هیچ یک از ما از لحظات غمانگیز زندگی مصون نیستیم.» برای اینکه شما در زندگی به مقصد برسید به یک تیم خوب از افراد مختلف نیاز دارید. شما نمیتوانید به تنهایی در قایق پارو بزنید. کسی را پیدا کنید که زندگی خود را با او به اشتراک بگذارید. تا جایی که ممکن است دوستان بیشتری پیدا کنید و هرگز فراموش نکنید که موفقیت شما به دیگران بستگی دارد.
اصل شماره ۳: فقط اندازه قلب شما مهم است
یک شاعر نسبتاً گمنام در اوایل قرن بیستم مینویسد: «نبردهای زندگی همیشه به سراغ مرد قویتر یا سریعتر نمیروند، اما دیر یا زود کسی که برنده میشود، فکر میکند میتواند!» درس سوم مکریون صرفاً تغییری از این دو جملهی به یاد ماندنی است.
ستوان تامی نوریس را در نظر بگیرید، مردی که مک ریون از آن به عنوان نمونهای کامل از اعتقادش استفاده میکند که عزم و اراده بسیار مهمتر از استعداد است. نوریس کوچک، ضعیف و لاغر، تقریباً در اولین درخواست پذیرشش در آموزش نیروهای SEAL حاضر نشد. علاوه بر این، در سال ۱۹۶۹، او تقریباً اخراج شد.
با این حال، زمانی که مک ریون امتیاز ملاقات با نوریس را به دست آورد، به یک افسانه تبدیل شده بود. او که به دلیل انعطافپذیری و استحکام خود مشهور بود، به دلیل مشارکت مشتاقانهاش در برخی از جسورانهترین مأموریت ها در طول جنگ ویتنام مورد احترام همه در ارتش بود.
نوریس چیزی را ثابت کرد که شما نیز در زندگی باید آن را انجام دهید. اینکه تنها معیار عظمت یک مرد اندازه قلب آنهاست. قلب هر چقدر هم که کوچک باشد، برخی از افراد فضای کافی در آن پیدا میکنند تا شور و اشتیاق فراوانی را در خود جمع کنند.
- کتاب «بادام» اثر وون پیونگ سون؛ داستان همزیستی دو هیولا
اصل شماره ۴: زندگی منصفانه نیست، به حرکت خود ادامه دهید!
همانطور که اخترفیزیکدان مشهور نیل دگراس تایسون مایل است هر از گاهی به ما یادآوری کند، جهان هیچ تعهدی ندارد که برای کسی معنا داشته باشد. به عبارت دیگر، تمام آن مواقعی که آن را به خاطر بی انصافی یا ناعادلانه بودن سرزنش کردهاید، خوب، فقط وقت خود را تلف کردهاید. جهان برای منصفانه بودن طراحی نشده است یا حتی معقول بودن.
مک ریون این درس را از اولین مربی خود، ستوان فیلیپ آل. مارتین، که دوستانش به نام موکی میشناسند، آموخت. یک بار، پس از تنبیه شدید مک ریون به دلیل آنچه در بدترین حالت، یک تخلف جزئی بود، موکی با گفتن دلیل واقعی جریمه، روی زخمهای شاگردش نمک ریخت. «او گفت، آقای. مک، تو نه به خاطر کاری که انجام دادهای، بلکه به این دلیل که زندگی منصفانه نیست و هر چه زودتر یاد بگیری که بهتر از آن خواهی بود، مجازات میشوی.»
یک روز شنبه صبح در آغاز دهه ۱۹۸۰، یک حادثه عجیب دوچرخهسواری باعث شد که موکی از کمر به پایین فلج شود. مکریون میگوید در چهار دهه پس از آن، او هرگز نشنیده بود که مربی سابقش بپرسد: «چرا من؟» به راحتی میتوان سهم خود را در زندگی به گردن برخی از نیروهای بیرونی انداخت. با این حال، این نیز اشتباه است، زیرا شما را به جایی نمیرساند. آنچه درست است این است که بیاموزید چگونه ناعادلانه را بپذیرید و از آن فراتر بروید. مک ریون مینویسد: «مردم عادی و مردان و زنان بزرگ، همه با نحوه برخورد آنها با بیعدالتی زندگی تعریف میشوند.»
- کتاب «بازار خودفروشی» اثر ویلیام تکری؛ رمان انگلیسی برتر جهان با چاشنی طنز و نقد اجتماعی
اصل شماره ۵: شکست میتواند شما را قویتر کند
«فکر نمیکنم شما آقایان موفق شوید. من فکر نمیکنم که شما آن مهارتهایی را که برای افسران SEAL لازم است را داشته باشید.» این همان چیزی است که مربی شنا مکریون به او و دوستش مارک توماس پس از پایان آخرین روز شنای تمرینیشان به او گفت. البته، او به همین جا بسنده نکرد، مک ریون و توماس نیز در فهرست مخوف سیرک قرار گرفتند.
این سیرک که هر روز بعد از ظهر در پایان تمرین برگزار میشد، شامل «دو ساعت تمرین اضافی، همراه با آزار و اذیت بیوقفه توسط کهنه سربازان رزمی SEAL بود که میخواستند فقط افراد قوی از تمرینات زنده بمانند». چیزی که این آزمون استقامتی را بهویژه برای دانشآموزان ترسناک میکرد، نه تنها درد اضافی ناشی از آن بود، بلکه آگاهی از این موضوع بود که این درد به ناچار منجر به خستگی و شکست دیگری در روز بعد میشود.
با این حال، مک ریون و توماس تصمیم گرفتند از همان ابتدا این چرخه معیوب را بشکنند و از سیرک برای تبدیل شدن به شناگران قویتر، سریعتر و مطمئنتر استفاده کنند. در نهایت، کار کرد: آنها با تحسین فارغالتحصیل شدند. مربی بعد از اینکه دو نفر پنج مایل نهایی خود را با موفقیت به پایان رساندند، گفت: «آفرین، آقایان. به نظر میرسد که تمام آن درد و رنج اضافی نتیجه داده است.»
اصل شماره ۶: شما باید جرات زیادی داشته باشید
در سال ۲۰۰۴، مک ریون مجبور شد بر یک مأموریت جسورانه نجات گروگان در عراق نظارت کند. تروریستهای القاعده سه نفر را در محوطهای محصور در حومه بغداد نگه داشته بودند. بدتر از آن، تروریستها میخواستند این مردان را جابجا کنند، بنابراین ارتش ایالات متحده مجبور بود به سرعت وارد عمل شود وگرنه در خطر از دست دادن هدف و گروگانها بود. مأموریتهای سریع سازماندهیشده همیشه طبق برنامه پیش نمیروند، اما این خطری است که باید در زندگی انجام دهید. نه تنها به این دلیل که زندگی سریع و با چندین توپ منحنی به سراغ شما میآید، بلکه به این دلیل که هیچ چیز خطرناکتر از ریسک نکردن نیست.
مک ریون هشدار میدهد: «زندگی یک مبارزه است و پتانسیل شکست همیشه وجود دارد، اما کسانی که در ترس از شکست، سختی یا خجالت زندگی میکنند، هرگز به پتانسیل خود دست نخواهند یافت.» بدون فشار وارد کردن به محدودیتهای خود، بدون اینکه گهگاه با سر از طناب سر بخورید، بدون جسارت زیاد، هرگز نخواهید فهمید که واقعاً چه چیزی در زندگی شما ممکن است. اوه، بله، و در مورد مأموریت – البته موفقیتآمیز بود. ریسک محاسبه شده در زندگی نتیجه میدهد.
- نقد و بررسی کتاب «طوری که هست» اثر ساموئل بکت؛ قصهی مبهم زندگی
اصل شماره ۷: در مقابل قلدرها بایستید
به عنوان بخشی از تمرینات خود، مک ریون و دوست شناگرش، مارک توماس، یک بار دستور گرفتند که ۴ مایل در میان آبهای پر از کوسه شنا کنند. امتناع از انجام وظیفه به معنای تکمیل نشدن آموزش SEAL بود. اما پذیرش آن به معنای به خطر انداختن جان آنها بود. آن دو مرد، همانطور که ممکن است با خرد خود حدس بزنید، دومی را انتخاب کردند. هدف شرافتمندانه آنها SEAL شدن و روزی دفاع از کشورشان به آنها شجاعت لازم را برای رویارویی با کوسهها را داد.
درست مانند مک ریون و توماس، شما نیز در مسیر عظمت خود با کوسههای زیادی روبرو خواهید شد. شجاعت ایستادن در برابر آنها را پیدا کنید. بدون شجاعت، در میان وسوسههای زندگی رها خواهید شد، و دیگران مسیر شما را به جلو تعیین میکنند. با این حال، با شجاعت، میتوانید تمام بدیها را به چالش بکشید و آنها را شکست دهید. به دلیل شجاعت است که جوامع شکوفا میشوند. به دلیل شجاعت است که ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن اکثر کشورها توسط رؤسای جمهور منتخب دموکراتیک اداره میشوند، نه توسط ظالم و مستبد. مک ریون بهتر است بداند: او در عراق بود. او در دستگیری و اعدام صدام حسین قصاب بغداد مشارکت داشت.
اصل شماره ۸: بلند شدن را بیاموزید
گاهی اوقات این اجتنابناپذیر است که شما عزیزی را در زندگی خود از دست بدهید. متأسفانه، هیچ مقداری از فریاد و اشک، حتی سالها غم و افسردگی، هرگز نمیتواند این حقیقت را تغییر دهد.
مک ریون به عنوان یک سرباز، این را به سختی آموخته است. او تعداد زیادی از مردم را دیده است که در نبرد جان خود را از دست دادهاند، همه آنها به طرز وحشتناکی جوان و در اوج قدرت خود بودهاند. و با این حال، او همیشه چیز دیگری را بلافاصله پس از آن دیده است: دوستان نزدیک آنها و حتی برادران آنها از غم و اندوه فوری خود برای تکمیل مأموریت خود بلند میشوند.
او مینویسد: «در مقطعی همه ما با یک لحظه تاریک در زندگی مواجه خواهیم شد. اگر نه مرگ یکی از عزیزان، پس چیز دیگری است که روح شما را خرد میکند و شما را در مورد آینده خود شگفتزده میکند. در آن لحظه تاریک، به اعماق درون خود برسید و بهترین باشید. آنها میگویند که وقتی رفتن سخت میشود، این سختیها هستند که پیش میروند. به همین دلیل آنها تنها کسانی هستند که به مقصد نهایی میرسند.»
اصل شماره ۹: به مردم امید بدهید
گاهی اوقات، تنها چیزی که لازم است، فقط یک ضربه کوچک روی شانه است. یا شاید حتی یک آهنگ. به عنوان مثال، در طول هفته جهنم – یک آزمون ترسناک استقامتی هفت روزه که معمولاً یک کارآموز SEAL را میسازد یا آن را شکست میدهد – همانطور که یکی از بچههای گروه مکریون قصد داشت آن را ترک کند، یکی دیگر شروع به خواندن یک آهنگ بداخلاق کرد. به زودی، همه به آن ملحق شدند. و با وجود اینکه ساعت از نیمه شب گذشته بود و همه آنها در گل سرد پوشیده شده بودند، به نوعی، کمی امیدوارتر شدند که تحمل کنند. و آنها آن مأموریت را انجام دادند. هیچکس آن شب را ترک نکرد.
درس در اینجا دو جنبه دارد. اول از همه، به تعبیر آن جمله معروف مارگارتمید، که هرگز نباید قدرت یک فرد را برای تغییر جهان دست کم بگیرید، زیرا، در واقع، این تنها چیزی است که تا به حال داشته است. در آن شب در هفته جهنم، مک ریون با چشمان خود شاهد این موضوع بود: تنها یک نفر برای الهام بخشیدن و متحد کردن یک گروه کامل لازم بود. بخش دوم درس این است: آن شخص باش. به مردم امید بده آن چیزی است که درد فقدان غیرقابلتحمل را تسکین میدهد و ستمدیدگان را برمیانگیزد. بدون اغراق خاص، قویترین نیرو در جهان است.
اصل شماره ۱۰: هرگز، هرگز دست از کار نکش
از بین تمام درسهایی که مکریون در آموزش SEAL آموخت، مهمترین آنها ظاهراً کمعمقترین آن بود: هرگز و هرگز دست از کار نکشید. این چیزی نیست که شما از قبلاً نمیدانید، اما چیزی است که ارزش تکرار دارد. زیرا چه بخواهیم و چه نخواهیم، زندگی دائماً راههایی را برای مقابله با ما پیدا میکند. حتی اگر تسلیم شدن تنها کار منطقی در چنین موقعیتهایی به نظر برسد، اما این چیزی نیست که در پایان مسابقه جام را به ارمغان بیاورد.
در اولین هفته حضورش در افغانستان، تکاور ارتش آدام بیتس، تنها ۱۹ سال سن داشت، بر روی مین پا گذاشت و مجبور شد هر دو پایش را قطع کنند. هنگامی که مک ریون پس از تصادف او را در بیمارستان ملاقات کرد، نتوانست کلمات مناسبی برای دلداری او (امید؟) پیدا کند. همانطور که او در حال تقلا بود، بیتس صورتش از انفجار متورم شده بود، چشمانش به سختی از میان قرمزی و بانداژ قابل مشاهده بود شروع به امضا کردن کرد. آهسته و دردناک چهار کلمه را امضا کرد: «من خوب خواهم شد.»
یک سال بعد، مکریون، بیتس را در مرکز آموزشی ۷۵ Ranger Regimental Change of Command دید، در حالی که روی پاهای مصنوعی ایستاده بود و همتایان خود را به چالش میکشید. همانطور که قول داده بود، حالش خوب شده بود. با وجود چندین عمل جراحی و توانبخشی دردناک، و علیرغم اینکه مجبور بود خود را با زندگی جدید وفق دهد، بیتس یک بار هم شکایت نکرد. او هم هرگز دست از کار نکشید. توجیه شما چیست؟
نکتهی پایانی
اگرچه کتاب «تختخوابت را مرتب کن» مطمئناً یک کتابچه راهنمای خودیاری پیشگامانه نیست، اما به اندازه زندگی و خدمات ویلیام مک ریون الهامبخش است. ساده و کوتاه، همچنین قدرتمند و فریبنده است.
همانطور که وال استریت ژورنال در یک بررسی درخشان به کنایه گفت، «باید هر رهبر در آمریکا آن را بخواند.» همچنین توسط هر پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگی «تختخوابت را مرتب کن» کتابی است برای الهام بخشیدن به فرزندان و نوههایشان تا تبدیل به هر آنچه میتوانند شوند.
به قول مکریون، «اگر میخواهید زندگیتان و شاید دنیا را تغییر دهید، با مرتب کردن تختتان شروع کنید!» زیرا اگر نتوانید صبحها قدرتی پیدا کنید که ملحفههایتان را بپوشانید، پس واقعاً چه چیزی باعث میشود باور کنید که روزی نظم و انضباط را برای تغییر دنیا به دست خواهید آورد؟