فلوریان زلر، نمایشنامهنویس و رماننویس فرانسوی مطرح این روزها است، شاید مطرحترینشان. او با وجود آن که سن و سال چندانی ندارد، خیلی زود قلههای موفقیت را در شاخههای مختلف ادبی و نمایشی پشت سرگذاشت و جایی برای خود در میان بزرگان دست و پا کرد. حال هم با ساختن دو فیلم «پدر» با هنرنمایی آنتونی هاپکینز و الیویا کلمن و «پسر» با بازی هیو جکمن و لورا درن که هر دو را از نمایشنامههای خودش اقتباس کرده، تبدیل به فیلمسازی صاحب نام شده است. همین شهرت روزافزون چشمها را به سمت او چرخانده تا این جا و آن جا گروههای مختلف تئاتری مدام از کارهایش بگویند و سعی کنند چندتایی از آنها را روی صحنه ببرند. پس میتوان از این فرصت استفاده کرد و نگاهی به دو فیلم او انداخت و «پدر» و «پسر» را از زاویهی سینما و فلوریان زلر را از زاویهی یک کارگردان، به داوری نشست.
هشدار: در ادامه مطلب خطر لو رفتن قصهی فیلمها وجود دارد
فلوریان زلر؛ روایتگر مکافات جنایتهای انجام نشده
زلر با «پدر» و «پسر» راوی دردهای انسان طبقهی متوسط جامعهی مدرن شهری است. در این دو اثر خیابان، کوچه، شغل، حضور فیزیکی در اجتماع و به طور کلی نمایش جامعه و فشارهایش حذف شده و نویسنده/ فیلمساز تمام تمرکز خود را بر دردهای درونی اعضای خانواده گذاشته است. در این دو اثر تقریبا هیچ خبری از مشکلات بیرون از چارچوب خانه نیست و اگر هم اشارهای به آنها میشود، گذرا است و همین هم فلوریان زلر را در این دوران که همه چیز به دردهای ناشی از فشارهای بیرونی خلاصه میشود و کسی حوصلهی نقب زدن به درون آدمها را ندارد، چنین جذاب میکند. در واقع شخصیتهای داستانهای او با مشکلاتی درونی دست در گریبان هستند و به همین دلیل هم آثار نمایشی زلر با نمایش روان رنجور شخصیتها پیش میرود، نه تلواسههای ناشی از یک فشار بیرونی.
نکته این که در چنین آثاری نمیتوان به طور مشخص به دنبال مقصر و شخصیت منفی گشت و خیلی ساده همه چیز را به سفید و سیاه تقسیم کرد. به عنوان نمونه «پدر» راوی داستان پیرمردی است که از آلزایمر رنج میبرد. در شکلگیری این مشکل هیچ کس مقصر نبوده و مشخص است که تنها دختر پیرمرد هم تمام آن چه را که از دستش برمیآمده، برای پدرش انجام داده است. یا در «پسر» شاید بتوان پدر نوجوان قصه را سرزنش کرد یا مادر وی را بابت کوتاهیهایش مقصر دانست، اما کیست که چنین اشتباهاتی در زندگیاش انجام نداده باشد؟ اصلا تراژدی داستانهای زلر از همین جا سرچشمه میگیرد؛ از این که پیامد این اشتباهات کوچک چنان سهمگین است که اصلا عادلانه به نظر نمیرسد. در واقع مکافات عمل، خیلی بزرگتر از آن چیزی است که باید باشد.
فلوریان زلر؛ یک فیلمساز موفق یا …؟
اما هر دو اثر زلر در نمایش این تراژدی به یک اندازه موفق نیستند. در «پسر» روایت مدام تغییر جهت میدهد و گاهی داستان از زاویهی نگاه پسربچهای ترسیده روایت میشود که نمیتواند با مشکلات ناشی از جدا شدن پدر و مادرش کنار بیاید و گاهی هم روایتگر زخمهایی کهنه و سرباز کرده در وجود پدر او است که او هم همین مشکل را با پدرش سالها پیش داشته است. انگار خرده جنایتهای پدرها علیه پسرها، در این خانواده موروثی است و قرار است دست به دست شود و حال کسی پیدا شده که میخواهد این نخ را با خودکشیاش قطع کند (گرچه حضور سهمگین نوازد پسر، این تلاشها را ناکام میگذارد) اما اگر دقیقتر به فیلم نگاه کنیم، همین رفت و برگشت میان قصهی دو راوی به فیلم ضربه میزند.
این در حالی است که در «پدر» همه چیز از زاویهی نگاه یک شخصیت روایت میشود. نکتهی جذاب هم این که روای داستان توان تمرکز بر اتفاقات اطرافش را ندارد و به دلیل بیماری آلزایمر، همه چیز را مدام فراموش میکند. پس فلوریان زلر هم تلاش میکند که چه در چیدمان قصه و نحوهی نمایش روابط علت و معلولی و چه در چیدمان میزانسن، از همین حواسپرتی استفاده کند و با اتخاذ یک شیوهی روایتگری منقطع و غیر خطی و نمایش یک میزانسن تو در تو، به فرمی نزدیک به روان رنجور پیرمرد دست یابد. به این شکل مخاطب خود را در حال تماشای تلاشهای پیرمردی میبیند که آن چه که اطرافش میگذرد را باور ندارد و در سردرگمیهایش شریک میشود.
اگر زلر مانند مورد «پسر» تصمیم میگرفت که مدام راوی قصهاش را عوض کند، قطعا نمیتوانست چنین روایت پیچیدهای را به سرانجام رساند و نتیجه هم فیلمی نامنسجم میشد که هر تکهاش ساز جدای خود را کوک میکند و برای خود از دنیایی دیگر میگوید؛ اتفاقی که عملا در «پسر» افتاده و باعث شده که به جای اثری منسجم که سعی میکند به درون شخصیتهایش نفوذ کند، با فیلمی روبهرو شویم که مدام از موقعیتی به موقعیت دیگر میرود و از کنار هم قرار گرفتن این موقعیتها هیچ داستان منظمی شکل نمیگیرد.
زلر حین ساختن «پدر» بیش از هر چیزی تلاش داشت که توازنی میان شیوهی قصهگویی و نمایش درون شخصیتها بر قرار کند. حتی دختر پیرمرد هم با نمایش مکثهایش به خاطر آورده میشود؛ چرا که در حال گرفتن تصمیمی سخت است که تا پایان عمر از عواقبش رنج خواهد کشید. او چه پدر را ترک کند و به زندگی شخصی خود برسد و چه کنار وی بماند و آسایش در کنار مرد محبوبش را رها کند، تا لحظهی سر رسیدن مرگ حسرت از بین رفتن بخشی از روزگار رفته و تصمیم گرفته شده در آن زمان را خواهد خورد و خالق اثر هم به دنبال راهی است که به بهترین شکل گیر کردن وی در این دوراهی را به مخاطبش منتقل کند.
اما «پسر» این گونه نیست. همه چیز در سطح میگذرد و عمقی نمییابد. مکث شخصیتها بر اتفاقات به دلیل همین سطحی بودن همه چیز، به جلوهگریهای نمایشی میماند تا اتفاقی طبیعی که خبر از درونی به هم ریخته و در آستانهی انفجار میدهد. به همین دلیل هم تصمیمات شخصیتها چندان منطقی جلوه نمیکند و روابطشان هم درست از کار درنمیآید. و به همین دلیل هم داستان آنها با چنین سطح نازلی از احساساتگرایی و سانتی مانتالیسم همراه است.
«پدر» داستانی دارد که جان میدهد برای برپایی جلوههای مختلف از احساسات و اتفاقا زلر از نمایش آنها طفره نمیرود. او میداند که احساساتگرایی وقتی که شخصیتهایی قابل درک وجود داشته باشند، توسط مخاطب درک خواهد شد و اتفاقا به نقطه قوت اثرش تبدیل میشود و اگر شخصیتها پا در هوا باشند و قوام پیدا نکنند، این احساساتگرایی توی ذوق میزند و سطحی باقی میماند. علیرغم این آگاهی اما شخصیتهای «پسر» به دلیل همان سطحینگری فاقد میزان مناسب همدلی مخاطب هستند. از سوی دیگر، به دلیل سطحی بودن همه چیز، اعمال و رفتار شخصیتها هم منطقی جلوه نمیکند و ناگهانی به نظر میرسد؛ انگار که برخی از تصمیمات متعلق به این شخصیتهای نمایشی نیست و آنها در حال انجام خواستههای کس دیگری هستند؛ از همین جا دست خالق در جای جای اثر بیرون میزند و باعث دوری تماشاگر از فیلم میشود. در چنین بستری رفتار و اعمال آدمهای درون قاب نه به شکلی ارگانیک، بلکه به خواست خالق اثر شکل میگیرد و طبعا چنین دنیایی مصنوعی به نظر میرسد، مانند شخصیتهایش.
فلوریان زلر؛ بازیگردانی همهفنحریف یا …؟
از طرف دیگر «پدر» از بازی خوب بازیگرانی بزرگ سود میبرد که هیچ فرصتی را برای درست اجرا کردن نقش از دست نمیدهند. آنتونی هاپکینز چنان در پوست یک پیرمرد مبتلا به آلزایمر که زمانی برای خود وقاری داشته، فرو رفته است که تماشای عضلات صورتش میتواند پشت مخاطب را بلرزاند. به ویژه در سکانسی که ناگهان عنان از کف میدهد و گریهاش سرازیر میشود. الیویا کلمن هم چنین است و با نگاهش تمام دردهای نهفته در وجود دختری دوستدار پدر را روایت میکند. اما همهی اینها فقط از کار بازیگران سرچشمه نمیگیرد؛ فلوریان زلر هم خوب میداند که چگونه انرژی خروشان درون آنها را مهار کند و در خدمت خلق اثرش درآورد.
اما هیچکدام از بازیگران اصلی فیلم «پسر» چنین نیستند. زن مکگرا نمیتواند شخصیتی را که تمام بار عاطفی قصه بر دوش او است، قابل باور از کار دربیاورد. نگاههای خیرهی او به دوربین، نشانی از وجود یک پسر دردمند ندارند و بیشتر به نگاههای جوانکی لوس میماند. هیو جکمن هم در نقش پدرش، ناتوان از به نمایش درآوردن درونیات مردی پا در هوا است. او را یک لحظه در کنار الیویا کلمن فیلم «پدر» بگذارید؛ هر دو سر یک دوراهی قرار گرفتهاند و باید تصمیمی تلخ بگیرند اما چشمان نگران و گویای کلمن کجا و زور زدنهای جکمن برای نمایش دو دلی کجا. به همین دلیل هم تصمیم ناگهانی شخصیت بازی شده توسط جکمن برای رد کردن یک پیشنهاد کاری ویژه، ناگهانی جلوه میکند اما تصمیم شخصیت الیویا کلمن منطقی و در راستای روابط علت و معلولی اثر به نظر میرسد.
حتی لورا درن هم در نقش مادر پسرک آن چیزی نیست که باید. او را اتفاقا در نمایش احساسات مختلف و موثر ملودراماتیک، بازیگری توانا میشناختیم اما در این جا اصلا شباهتی به آن بازیگر همه فن حریف ندارد. چهرهی او این قابلیت را دارد که نقش مادری شکست خورده را به خوبی بازی کند، اما برخلاف بسیاری از فیلمهایش که به هر طریقی خود را در ذهن مخاطب حک میکرد، مخاطب خیلی زود فراموشش میکند. بماند که بازی ونسا کربی در نقش زنی جوان که روزی مردی را از خانه و زندگیاش جدا کرده، اصلا شوری برنمیانگیزد و مخاطب را بدون هیچ احساس خاصی نسبت به نقش رها میکند.
مانند موفقیت اجراهای بازیگران در فیلم «پدر»، مقصر بخش زیادی از این ناکامی را میتوان خالق اثر، یعنی فلوریان زلر دانست. سردرگمی و سطحینگری در سیر قصهگویی به شخصیتها هم سرایت کرده و دیگر خبری از آن تیزهوشی برای به خدمت درآوردن توانایی بازیگران برای خلق اثر نیست. این در حالی است که حضور کوتاه آنتونی هاپکینز در نقش پدر شخصیت هیو جکمن، چنان قاطع و درگیرکننده است که مهیب مینماید. پس باید در این جا این حضور قاطع هاپکینز را ارمغان بازیگر به جهان فیلم دانست، نه رهاورد خالق آن.
شناسنامهی فیلم «پدر» (The Father)
کارگردان: فلوریان زلر
نویسندگان: فلوریان زلر و کریستوفر همپتون. بر اساس نمایشنامهای به همین نام به قلم فلوریان زلر
محصول: ۲۰۲۰، فرانسه و انگلستان
بازیگران: آنتونی هاپکینز، الیویا کلمن و ایموجین پوتس
خلاصه داستان: دختری به دنبال آن است که برای پدر پیر و بیمارش، پرستاری پیدا کند. اما پدر هر بار با بدخلقی پرستارهایش را رد میکند. پدر تصور میکند که هنوز هم میتواند از خودش مراقبت کند و تنها در خانهی خودش بماند. این در حالی است که دخترش مدتی است او را به آپارتمانش آورده و پدر اصلا متوجه این موضوع نشده است …
امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸٪
امتیاز سایت IMDb: 8.2 از ۱۰
امتیاز نویسنده: ۴ از ۵
شناسنامهی فیلم «پسر» (The Son)
کارگردان: فلوریان زلر
نویسندگان: فلوریان زلر و کریستوفر همپتون. بر اساس نمایشنامهای به همین نام به قلم فلوریان زلر
محصول: ۲۰۲۲، فرانسه، انگلستان و آمریکا
بازیگران: هیو جکمن، لوران درن، ونسا کربی، زن مکگرا و آنتونی هاپکینز
خلاصه داستان: پسر نوجوانی به نام نیکلاس مدتی است که مدرسه را رها کرده است. پدر او مرد ثروتمندی است که مدتها است از مادر نیکلاس جدا شده و بار دیگر ازدواج کرده است. مادر نیکلاس از پدر وی میخواهد که بیشتر به فرزندش توجه کند. پدر سراغ نیکلاس میرود و او را نزد خودش میبرد و در مدرسهای جدید ثبت نام میکند. اما نیکلاس هنوز هم درگیر مشکلات زیادی است و به تلخی روزگار میگذراند. این در حالی است که جای زخمهای عجیبی روی دستش همه را نگران کرده …
امتیاز راتن تومیتوز: ۲۹٪
امتیاز سایت IMDb: 6.2 از ۱۰
امتیاز نویسنده: ۱ از ۵
نقد فیلمهای «پدر» و «پسر» نظر شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجیکالا مگ نیست