وس اندرسون با جدیدترین فیلم خود «استروید سیتی» به جشنواره کن آمده است، کارگردانی که روایت نامتعارف، جلوههای بصری زیبای پر از رنگهای مختلف، فضاسازی خاص همراه با استفاده از ستارههای پرشمار هالیوودی در نقشهای گوناگون، امضای کاریاش است و یکی از کارگردانان پرکاری است که یا عاشق کارهای او خواهید شد یا هیچ حسی نسبت به آن نخواهید داشت. با این حال نمیتوانید منکر توانایی خارقالعادهی او در روایت داستانهایی جذاب و پردیالوگ شوید.
- نقدها و نمرات فیلم «برگهای افتاده»؛ محبوب منتقدان و مدعی نخل طلا (جشنواره کن ۲۰۲۳)
اندرسون پیش از این دو بار در جشنوارهی کن داشته است و هر دو بار نامزد دریافت نخل طلا شده است، بار اول در سال ۲۰۱۲ و برای فیلم «قلمروی طلوع ماه» و بار دوم در سال ۲۰۲۱ و برای فیلم «گزارش فرانسوی» اما گویا این بار شانس چندانی حتی برای نامزدی نخل طلا ندارد.
دوازدهمین فیلم این کارگردان پنجاه و چهار ساله مثل همیشه روایتی تودرتو دارد و ما را به شهری در میانهی یک صحرا میبرد یا شاید هم برای تماشای یک اجرای تیاتر. ماجرا از جایی آغاز میشود که راوی بینام و نشانی (با بازی برایان کرنستون) به مخاطبان میگوید که در حال تماشای نمایشی به نام استروید سیتی هستند که نویسندهی آن فرد محترمی به نام کنراد ارپ (با بازی ادوارد نورتون) است. اینجاست که از قاب بسته و جعبهای و سیاه و سفید وارد صفحهی نمایش عریض رنگی میشویم که در آن شهری صحرایی با جمعیت ۸۷ نفر به تصویر کشیده میشود. شهری که از هزاران سال پیش به دلیل برخورد شهاب و حفرهی بزرگی که بر جای گذاشته، معروف شده است و گروهی از منجمان جوان به همراه خانوادهی خود برای دریافت جایزه به اینجا دعوت شدهاند.
در بین کسانی که برای دیدن شهر آمدهاند، عکاس جنگ منزوی به نام آگی (با بازی جیسون شوارتزمن) را میبینیم که جراتش را ندارد به پسرش وودرو (با بازی جیک رایان) و سه دختر خود بگوید که مادرشان در گذشته است. اما کسی که آمدنش به شهر نگاهها را به سمت خود خیره میکند، میج (با بازی اسکارلت جوهانسون) است، بازیگر دلربای هالیوودی که همراه با دختر منجم خود دینا (با بازی گریس ادواردز) به شهر آمده است. میج و آگی به هم دل میبازند و «استروید سیتی» با معرفی بازیگران دیگری از قبیل تام هنکس، مایا هاک، استیو کرل و بازیگرانی با نقشهای بسیار کوتاه مثل مارگو رابی، دیگر اتفاقات شهر را پی میگیرد.
جدول ارزیابی منتقدان نشان میدهد که جدیدترین ساختهی اندرسون چندان با استقبال گرم منتقدان روبهرو نشده و صاحبنظران سینمایی نمرهی ۲/۲ از ۴ را به این فیلم دادهاند. بازیهای جیسون شوارتزمن و اسکارلت جوهانسون در این فیلم مورد تحسین قرار گرفته است اما کارگردان به علت تعدد نامها و ستارههای مختلف، از برخی بازیگران مثل مارگو رابی عملا بازی درگیرکنندهای نمیگیرد و مثل همیشه به باور منتقدان با فیلمی طرفیم که اتفاقات مختلف یکی پس از دیگری از راه میرسند و ابراز احساسات به مانند بیشتر آثار اندرسون در مینیمالیستترین حالت خود قرار دارد.
ورایتی – اوون گلایبرمن
امتیاز: ۵۰ از ۱۰۰
مثل هر فیلمساز در قید حیاتی، وس اندرسون مجموعهای از فیلمهایی استاندارد دارد که از الگوی ساخت یکسانی تبعیت میکنند. طراحی شبیه شهر فرنگ فیلمهای او که از صحنههای عروسکی در مقیاس واقعی تا روش نگارش گرافیکی او را شامل میشود؛ سبک خاص بازیگرفتن که شبیه یک کابوکی شوخ و شنگ پست مدرن است، ساختار حکایتی درون حکایت دیگر که معادل سینمایی عروسکهای تودروتوی روسی است و حضور چشمگیر بوالهوسی طعنهآمیز در فیلمهای او. بسیاری از فیلمهای او عناصر مشترکی با یکدیگر دارند اما با این حال حقیقت این است که همهی فیلمهای وس اندرسون شبیه هم نیست. تعداد اندکی از آثار او مثل «خانوادهی اشرافی تننبام» و «آقای روباه شگفتانگیز» حکایتهای چکشکاریشده زیر آن همه تزئینات ظاهری دارند و تنها یک فیلم او یعنی «هتل بزرگ بوداپست» مثل یک رقص نشاطبخش است و به این دلیل برای من بهترین کار او به حساب میآید که وانمود نمیکند که اثری دربارهی همه چیز است.
بعد با فیلمهایی از اندرسون مواجه میشویم که حتی بسیاری از طرفداران او وانمود نمیکنند که خیلی از این آثار خوششان میآید. فیلمهایی پر هرج و مرج، نامتعادل، از نظر روایی نامتعارف و معجونهایی کشدار و نحیف؛ فیلمهایی مثل «دارجلینگ محدود» و «زندگی در آب با استیو زیسو». «شهر استروید» هم یکی از این فیلمها است که خیلی زیادهروی کرده است. این فیلم که در یک محیط صحرایی صخرهای در جنوب غرب آمریکا و در سال ۱۹۵۵ اتفاق میافتد، شاید پر زرق و برقترین و پیچیدهترین ساختهی این کارگردان باشد.
اما اگر صحنه و حال و هوای فیلم «شهر استروید» به سبک همیشگی اندرسون شاداب و پرطروات به نظر میرسد، اتفاقات و سکانسهایی که روی میدهند، اینگونه نیستند. این فیلم شاید پرجنب و جوشترین و در عین حال احمقانهترین شیوهی داستانسرایی او باشد. تنها چند کاراکتر اصلی در این فیلم وجود دارد اما به نظر همهشان در این فیلم از روی متن کتاب نمایش توخالی و پرطمطراق اندرسون باهوش میخوانند. «شهر استروید» در تلاش است تا خود را به عنوان یک اثر با سبک و سیاق ویژه از تعمق و اندیشه دربارهی اندوه معرفی کند اما هیچ کس حتی قطرهای اشک نمیریزد. «شهر استروید» شگفتانگیز به نظر میرسد اما فیلمی است که تنها بعضی از طرفداران دوآتشهی اندرسون آن را دوست خواهند داشت نه همهشان.
گاردین – پیتر بردشاو
امتیاز: ۸۰ از ۱۰۰
اینکه بگوییم اندرسون باز هم از پس کار خود برآمده است، برای کسانی که طرفدار او هستند و نیستند، معنی متفاوتی دارد. اما باید بگویم تنها جایی که باید باشی، در گروه نخست است، آن هم برای فیلم بیاندازه سرگرمکننده و کمدی جدید پیچیده از وس اندرسون با سبک خطی مختص او و چهرههای خشک و بیروح با رنگهای پاستلی و فهرست طویلی از ستارههای دنیای سینما. بازیگران همیشگی اندرسون، جیسون شوارتزمن و تیلدا سوینتون، حالا اسکارلت یوهانسون و تام هنکس را کنار خود میبینند که به گروه خندهدار اندرسون ملحق شدهاند و کارگردان مصرانه میخواهد ثابت کند که تقلیدکاران یوتیوبی مثل کسانی هستند که در بوتلین ادای الویس را در میآورد: آنها به طور کامل این کار را انجام نمیدهند.
غیرعادی بودن «شهر استروید»، شکوه و نشاط آن و وفور جزئیات در قاب نمایشی، آن را به یک لذت بیپایان تبدیل میکند و همانند آن سبکپردازی شیک و جذاب آن از فرهنگ موسیقی پاپ آمریکایی. با هر برداشت جدید چشم شما به سرعت در صفحهی نمایش حرکت میکند و به تمام لطیفههای کوچک نقاشانه و تزئینات آن چنگ میزند که هر کدلم خندهی کوچکی بر لبتان میآورد.
مثل همیشه یا به کلی محتوای احساسی موجود نیست و یا خیلی اندک است، آن هم به رغم وجود موضوع حزنانگیز ظاهری آن. فیلم با هوشمندی خاصی نشاط خود را به تصویر میکشد و با زیرکی مفاهیم منتسب به ترحم و دلسوزی و تنهایی را جذب خود میکند بی آن که اجازه بدهد که این امر روند آن را کند کند. وسوسهانگیز است که این سادگی نبوغآمیز را به عنوان جوری نشانه در نظر بگیری اما من در واقع این طور فکر میکنم این فیلم تجلی سبک است و اینکه سبک چیست.
هالیوود ریپورتر – دیوید رونی
امتیاز: ۴۰ از ۱۰۰
اول از همه باید این نکتهی مهم را بگویم که من از آن دست آدمهایی نیستم که از وس اندرسون متنفر باشم. من متوجه هستم که اندرسون بهتر از هر کارگردان معاصر دیگری میتواند فیلمهای نقیضه (Parody) بسازد. علاقهای که او به ساختن محصول هنری از نوع اجراهای تیاتر قدیمی دارد که با زحمت فراوان طراحی شدهاند، به روایتهایی تودرتو، به قاببندی و حرکات دوربین که از یک کیلومتری مشخص است و کاراکترهایی که مسخرهبازی از سر و رویشان میبارد و آن را بدون داشتن اندک ترسی به شیوهی ارزشمند و منحصربهفرد کارگردان تزریق میکنند و در آن غوطهور میشوند. اما وقتی همهی اجزا وضعیتشان روشن میشود، جهانهای پیراسته و زیبای اندرسون، مکانهایی افسونکننده برای بازدید هستند و یا شاید مکانهایی کلافهکننده که آن جادوی مورد انتظار را از سبک یکتای روایت او میگیرند که همهی اینها ما را به «شهر استروید» میرساند.
دشوار است با کاراکترها و شرایطی ارتباط بگیری که این قدر از پیش آماده هستند و آن قدر در متن فیلمنامه گیر افتادهاند که به ندرت یک پیشرفت احساسی در آنها دیده میشود، خصوصا وقتی خود کارگردان تا این حد از آنها جدا افتاده است.
جوهانسون و شوارتزمن از دیگر بازیگران فیلم متمایز هستند و بازی چشمگیری دارند و اشتیاق اندوهبار و رنج همراه آن را به کاراکترهای خود میآورند، اما هر بار که پیوند بین این دو کاراکتر تهدید به تصاحب مادهی اصلی فیلم میکند، اندرسون به سمت یک تصویر بیهدف یا کار دیگر میرود که سبب میشود کل مجموعهی شلوغ کاراکترها پرت و بیاعتنا به نظر برسد.
مشکل اینجاست که فراتر از زیباییهایی که امضای کار اندرسون هستند، چیزی برای جذب مخاطب وجود ندارد؛ کششی احساسی یا حسی ماندگار و موضوعات خندهدار اصیل بسیار کمی وجود دارد. برای فیلمی که این قدر کنجکاوانه بیوزن است و به نظر به شکلی آزاردهنده از خود خرسند است، لحظات جادوکنندهاش خیلی سریع خشک شده و از بین میروند.
اسکرین دیلی – تیم گریرسون
امتیاز: ۸۰ از ۱۰۰
جدیدترین معجون وس اندرسون روی گروهی از کاراکترهای نابرابر تمرکز میکند که خودشان را در میانهی یک صحرا در وضعیت به گل نشسته پیدا میکند. در جایی از داستان معلوم میشود که با یک صحنهی تیاتر مواجهیم که دور از نیویورک اجرا میشود و همگی کاراکترها، بازیگر هستند. از زمان فیلم «هتل بزرگ بوداپست» این نویسنده و کارگردان تا این اندازه دقیق مکانیزمها و محدودیتهای داستانسرایی را بررسی نکرده بود و این به ما مدام یادآوری میکند که «شهر استروید» چیزی نیست جز یک اثر هنری حتی اگر مشکلات افرادی که میبینیم به نظر خیلی واقعی نباشند. لذتبخش، بیشتر وقتها تکاندهنده و با ساختاری همیشه زیبا و پیچیده. این اثری از یک افسونگر فروتن است که در تلاش است جهان را یا از طریق هنر یا از طریق دیگر موضوعات درک کند.
از میان گروه بازیگری پرستارهی این فیلم، شوارتزمن بیاندازه سرگرمکننده است و در نقش عکاسی منزوی بازی میکند که به سوگ همسرش نشسته است اما نمیتواند به طور کامل این سوگ را ادا کند حتی وقتی که به میج دل میبازد. جوهانسون هم بعدی به نقشآفرینی خود میدهد که یک ستارهی رنجدیدهی سینما چگونه میتواند باشد و تام هنکس هم به خوبی از پس نقش خود برمیآید و خود را با سبک خاص اندرسون و دیالوگهای بریدهبریدهی او وفق میدهد گرچه به نظر از این بازیگر برندهی جایزهی اسکار به اندازهی کافی استفاده نشده است.