فیلم سینمایی «داگمن» به کارگردانی لوک بسون ۳۱ اوت ۲۰۲۳ (۹ شهریود ۱۴۰۲) برای اولین بار در هشتادمین دوره جشنواره فیلم ونیز اکران شد. این درام اکشن با بازی کلب لندری جونز در نقش اصلی در اولین نقدها و نظرات خود ضعیف ظاهر شد.
- نقدها و نمرات فیلم «مایسترو»؛ روایتی متلاطم از زندگی یک موسیقیدان (جشنواره ونیز ۲۰۲۳)
فیلم سینمایی «داگمن» داستان مردی را روایت میکند که از سوی پدرش مورد آزار قرار گرفته است و علاقه زیادی به سگها دارد. از دیگر بازیگران این فیلم میتوان به جونیکا تی گیبز، کریستوفر دنهام، کلیمنس شیک و ماریسا برینسون اشاره کرد.
لوک بسون، کارگردان فرانسوی که بیشتر به خاطر مجموعه فیلمهای «ربودهشده» (Taken) و فیلم محبوب «لئون» (Léon) شناخته میشود، در ژانر اکشن تجربه زیادی دارد و بعد از مدتها غیبت و بعد از حواشی مربوط به اتهام جنسی توسط یکی از بازیگران همکارش به کارگردانی بازگشته و این بار به سراغ یک درام کشن رفته است. این کارگردان آخرین بار در سال ۲۰۱۹ فیلمی به نام «آنا» (Anna) ساخته بود.
فیلم سینمایی «داگمن» امتیازات نه چندان قابل توجهی را از منتقدان و تماشاگران دریافت کرد و در راتن تومیتوز از مجموع ۱۳ نقد امتیاز ۴۶ از ۱۰۰ را بدست آورد. در IMDb هم از مجموع ۹۱ رای امتیاز ۶.۷ از ۱۰ بدست آورد. منتقدان بینالمللی و ایتالیایی هم تقریبا نظر مشابهی نسبت به فیلم داشتند و به ترتیب ۲.۵ از ۵ و ۲.۷ از ۵ ستاره به آن اختصاص دادند.
نقدهای فیلم سینمایی «داگمن»
ورایتی- جسیکا کیانگ
فیلم «داگمن» بسیار شبیه به فیلم موفقتر «درخت زندگی» (The Tree of Life) به کارگردانی ترنس مالیک، با یک نقل قول از آلفونس دو لامارتین، شاعر و سیاستمدار فرانسوی آغاز میشود: «وقتی انسان درگیر مشکلی است، خدا برای او سگی میفرستد». شخصیتی که در این فیلم درگیر مشکل شده داگ (با بازی کلب لندری جونز) است، مردی با هوش و ذکاوت سگها که علاقه فراوانی هم به این موجودات دارد.
شاید فیلم سینمایی «داگمن» خیلی بهتر به نتیجه میرسید اگر بسون نیازی به توضیح تک تک جنبههای شخصیت عجیب داگ را احساس نمیکرد، بهگونهای که گویی این فرد دقیقا همان چیزی است که میتوان در گذشتهاش ردیابی کرد. مثلا داگ سگها را خانواده خود میداند، چون پدرش به او در کودکی اینطور گفته بود. داگ به خدا ایمان دارد چون تنها خدا این سگها را برای او فرستاده است، هر کدام برای یکی از مشکلاتش. و داگ لباس زنانه میپوشد، چون در قفسه کتابخانه منزلشان تعداد زیادی مجلات زنانه وجود داشت و یک مددکار/ بازیگر اجتماعی به او نمایشنامههای شکسپیر و گریم کردن را آموخته بود.
در هیچ کجا مدرکی دال بر شهرت سابق بسون به عنوان یک طراح بصری یا مولف سطح بالا وجود ندارد، که در فیلم «داگمن» دیده میشود و به نظر میرسد اثری است متعلق به تلویزیون اواسط دهه ۹۰ و قطعات موسیقی متنی که ظاهرا بدون تحقیق انتخاب شدهاند. مثلا آهنگ پیاف (خواننده فرانسوی) که داگ آن را برای اولین شب انتخاب میکند، حتی معروفترین اثر این خواننده نیست. در نهایت هم معلوم میشود که معروفترین قطعه را برای پایان فیلم نگه داشته که آنقدرها هم که به نظر میرسد سرگرمکننده نیست. در حالی که سگها با تلههای انفجاری نامعلومی در اطراف خانه داگ بدمنها را به داخل گودالها هل میدهند و آنها را به سیمهای برق آویزان به اتاقهای آب گرفتگی میبرند، پیاف درباره پشیمانی از چیزی که برای بیننده «داگمن» عمیقا طعنهآمیز است ترانه میخواند.
گاردین- کاترین بری
اغلب کودکان در تخیلات فانتزی خود اغراق میکنند. مثلا تصور میکنند که یک ستاره مشهور سینما بهترین دوستشان باشد. یا تصور میکنند سازمان جاسوسی برای انجام یک ماموریت فوق سری به یک کودک نیاز دارد. یا به یک دسته عظیم از سگها در اندازههای مختلف آموزش میدهند تا بهترین دوستان آنها باشند، و دستوراتشان را انجام دهند و همه دشمنانشان را از بین ببرند و برایشان الماس بدزدند. این سناریوی آخر اساسا پیشفرض فیلم جدید لوک بسون است و به همان اندازه که به نظر میرسد غیرعادی است.
با تمام احترامی که برای اصالت و تعهد فیلم میتوان متصور بود، اما «داگمن» فیلم مضحکی است که شاید به همین دلیل به تماشایش بنشینید. مطمئنم راهی وجود داشت که این فیلم از لحاظ نظری سرگرمکنندهتر و بهتر عمل کند، اما متاسفانه بسون آن را پیدا نکرده است.
بسون در دهه ۱۹۹۰ با فیلمهایی مثل «لئون» و «عنصر پنجم» (The Fifth Element) به اوج محبوبیت خود رسید، اما پس از آن با اتهامات تجاوز جنسی توسط بازیگری که با او در «والرین و شهر هزار سیاره» (Valerian and the City of a Thousand Planets) کار کرده بود، روبرو شد. «داگمن» همان بازگشتی است که انتظارش را داریم و مطمئنا توجه شما را به خود جلب خواهد کرد. اما متاسفانه، به محض اینکه توجه شما را به خود جلب کرد، نمیتوانید به تماشایش ادامه دهید.
اسکرین دیلی- لی مارشال
این اولین فیلمی است که بسون و همسر تهیهکنندهاش ویرژینی بسون سیلا پس از یک سری اتهامات جنسی اثباتنشده علیه این کارگردان در فرانسه، با هم میسازند. چند ماه بیشتر از تبرئهی بسون نمیگذرد و «داگمن» اکنون در رقابتهای ونیز حضور دارد. حضور این فیلم در جشنوارهای مثل ونیز به ضررش تمام خواهد شد چرا که فیلم داستانی مبهم دارد که نیمی از آن را مدیون «جوکر» و نیمی به ژانر ادبی معروف به «مصیبتنگاری» است و بهتر است دور از کانون توجه قرار بگیرد. به هر حال لندری جونز خوب است؛ او از نقش خود در این شخصیت عجیب و شکننده فراتر نمیرود، اما در این درام اکشن که رگههایی از کمدی هم در آن به چشم میخورد نقش موثری را ارائه میدهد که برای علاقهمندان به سگها جذاب خواهد بود.
پی بردن به اینکه چرا شخصیت داگلاس با بازی لندری جونز روی صندلی چرخدار است و در مدرسه متروکهای که توسط سگهایی که او آنها را «بچههایش» مینامد، محاصره شده است، نیاز به کند و کاو در دوران کودکیاش دارد. پاسخی که در مجموعهای از صحنههای فلاش بک برای روانپزشک پلیسی به نام اولین فاش میشود؛ پاسخ شامل قفس، پدری خشن، مادری ضعیف و عقده مذهبی یک برادر است. ارتباط کوتاه داگلاس و اولین که جونیکا تی گیبز با خونسردی آن را بازی میکند، بهترین قسمت «داگمن» است. ارتباطی که طی آن داگ، این مرد آسیبدیده، با نوعی جبرگرایی به اولین، این زن جدی که به عنوان یک مادر مجرد با همسر سابق بداخلاقش با مشکلاتی مواجه است، اعتماد میکند.
یکی از ایدههای بزرگ «داگمن» که این است که سگها میتوانند به نحوی با یک فرد تنها و نیازمند توجه همراه شوند تا جایی که تقریبا از طریق تلهپاتی دستور او را انجام دهند. اما «داگمن» جرات بیان اعتقادات خود را ندارد تا این را به یک فرضیه فوقالعاده تبدیل کند، و ما را متعجب میکند که چگونه داگلاس سگهایش را آموزش داده تا دزدی جواهرات را در ویلاهای شیک انجام دهند یا موذیانه وارد خانه شوند. بهتر است ذهن خود را با سؤالات سختی مانند این آزار ندهید و فقط از تماشای سگهایی که واقعا شایان ستایش هستند لذت ببرید.
هالیوود ریپورتر- جوردن مینتزر
اولین فیلم لوک بسون پس از «آنا» در سال ۲۰۱۹، در واقع یکی از ملایمترین فیلمهای او تا به امروز است که کمترین گلوله و اجساد در آن نمایش داده میشود. اگر خشونتی وجود داشته باشد، عمدتا از نوع خانوادگی و روانی است، در داستانی که مرد جوانی را دنبال میکند که آسیبهای دوران کودکیاش او را به یک نوع بسیار غیرعادی از ابرقهرمان تبدیل میکند؛ یک مرد باهوش و فلج که لباسهای عجیب میپوشد، ترانههای باورنکردنی کلاسیک اروپایی اجرا میکند، و بر ارتش کوچک و خشنی از تولهسگهای مطیع حکومت میکند؛ مثل جوکر و ایس ونچورا که گویی در یک شخصیت واحد ادغام شدهاند.
ساختن چنین فیلمی بسیار سخت و همچنین کمی احمقانه است، اما بسون اغلب از پس آن برمیآید آن هم به لطف اجرای بسیار عالی کلب لندری جونز که موفق میشود تاثیرگذار باشد. آنچه مسلم است این است که فیلم در مقایسه با آنچه در ۴۰ سال گذشته از این کارگردان دیدهایم، جنبه متفاوتی از سبک او به ما میدهد: جنبهای که لطیفتر و تراژیکتر است، حتی اگر فیلم سینمایی «داگمن» حاوی مقداری خشونت با اکتان بالا باشد که معمولا بسون به آن مشهور است.
این بدان معنا نیست که بسون به طور کامل از آن نوع اکشنهای جذابی که به آن معروف است دوری میکند، به خصوص در صحنه پایانی که در آن سگها را به معنای واقعی کلمه آزاد میکند. اما به عنوان یک پرتره جدی از شخصیتی که مورد بدگویی و نفرت قرار میگیرد، اما به لطف نیروی غیرمعمول خودش موفق میشود از پس آن بربیاید، «داگمن» ممکن است نزدیکترین تلاش کارگردان برای ساخت یک فیلم اتوبیوگرافی باشد.