در مجموعهی «هری پاتر» هیچکس به اندازهای آلبوس دامبلدور بابت سخنان خردمندانهاش به یاد نمیآید. او به عنوان یک استاد کهنسال و مدیر مدرسهی هاگوارتز، شخصیتهای بسیاری را با سخنانش راهنمایی کرد و نقش کلیدی در زندگی بسیاری از آدمها، به خصوص هری داشت. اگر دامبلدور نبود، هری هرگز نمیتوانست راز جانپیچها را کشف کند و با ولدمورت مبارزه کند.
دیالوگهای فراموشنشدنی بسیاری در فیلم هستند که میان هواداران مجموعهی هری پاتر از محبوبیت زیادی برخوردارند. در کنار اینها، چند تایی هم دیالوگ دوستداشتنی وجود دارد که ممکن است به مرور زمان از خاطرها محو شوند. چه همهی آنها را از بر باشید و چه برای اولین بار با برخی از آنها مواجه شوید، باید بدانید تعداد آنها خیلی بیشتر از آن است که بتوان در ده عدد خلاصهشان کرد. با این وجود ما در این مطلب، دهتای آنها را برای شما یادآوری میکنیم.
- ۱۰) «البته که دارن توی سرت رخ میدن. ولی کی گفته اگه داره توی سرت رخ میده، به این معناست که واقعی نیست؟»
- ۹) «همه باید بین کاری که درسته و کاری که آسونه، انتخاب کنیم.»
- ۸) «در نظر نهچندانخاضعانهی من، کلمهها مهمترین منبع جادوی ما هستن. اونا هم میتونن آسیب بزنن و هم میتونن التیام ببخشن.»
- ۷) «گرچه ممکنه از جاهای مختلفی اومده باشیم و به زبانهای مختلفی صحبت کنیم، اما قلبمون با هم میتپه.»
- ۶) «خوشبختی میتونه در تاریکترین دورهها هم پیدا بشه، تنها اگه یادمون بمونه که چراغی روشن کنیم.»
- ۵) «دلت برای مردهها نسوزه هری. برای زندهها دلسوزی کن. و همهی اونهایی که بدون عشق زندگی میکنن.»
- ۴) «مهم نیست یک نفر چی به دنیا اومده. مهم اینه که تبدیل به چی میشه.»
- ۳) «شجاعت زیادی میطلبه که آدم جلوی دشمناش بایسته. اما ایستادن جلوی دوستان هم به همون اندازه شجاعت میخواد.»
- ۲) «نباید توی رویاها غرق بشیم و زندگی رو فراموش کنیم.»
- ۱) «انتخابهای ما نشون میدن ما واقعاً کی هستیم، نه قابلیتهامون.»
۱۰) «البته که دارن توی سرت رخ میدن. ولی کی گفته اگه داره توی سرت رخ میده، به این معناست که واقعی نیست؟»
دامبلدور این جمله را در در ایستگاه خیالی کینگزکراس و به هری، پس از مرگ هری میگوید. هری مطمئن نیست که این لحظه واقعیست یا نه و این شکش را با دامبلدور بهاشتراک میگذارد. اما دامبلدور جوری رفتار میکند انگار این شک هری احمقانه است.
این تجربه به هری کمک کرد بداند این خودش نیست که مرده، بلکه قسمتی از اوست که لرد ولدمورت در آن پنهان شده بوده و زندگی میکرده. همچنین باعث شد هری متوجه شود گرچه اتفاقات در سر او رخ میدهند، اما این دلیلی بر واقعینبودنشان نیست و اینکه جانپیچ را با موفقیت نابود کرده و شانس زندگی مجدد دارد و حتی اینکه عزیزانش حالا در جایی امن هستند و آمادهاند تا در مواقع نیاز به کمکش بیایند، همه و همه واقعیت دارند.
۹) «همه باید بین کاری که درسته و کاری که آسونه، انتخاب کنیم.»
در :هری پاتر و جام آتش»، هری یکی از سختترین سالهای تحصیلش در هاگوارتز را تجربه کرد. او در این سال مجبور شد در مسابقهی سه جادوگر شرکت کند و شاهد مرگ دوستش باشد و ناخواسته با حضورش به ولدمورت کمک کند که با استفاده از خون او، بتواند جسم خودش را باز یابد. در پایان فیلم، هری آخرین کسیست که در خوابگاه مانده و در حالی که وسایلش را جمع میکند، تلاش دارد اتفاقاتی که از سر گذرانده را هضم کند.
دامبلدور در این وضعیت به دیدار او میآید و این جمله را در همین موقعیت به او میگوید. این جمله به او کمک کرد بداند که تنها نیست و ممکن است آدمهای شرور در روزهای سخت او را تشویق کنند که راه اشتباه را انتخاب کند و به آنها بپیوندد اما این کار، لزوماً کار درست نیست و تنها نشان از آسانخواهی است. گرچه این نصیحت دامبلدور، نصیحتی نیست که زندگی آدم را راحت کند و انسانها بتوانند در زندگی واقعیشان همیشه به آن پایبند بمانند، اما التیام خوبی برای هری بود تا بداند تنها نیست.
۸) «در نظر نهچندانخاضعانهی من، کلمهها مهمترین منبع جادوی ما هستن. اونا هم میتونن آسیب بزنن و هم میتونن التیام ببخشن.»
طی مکالمهای که هری در بخش پایانی قسمت دوم «هری پاتر و یادگاران مرگ» با دامبلدور دارد، فرصتی مییابد تا پیش از شروع نبرد هاگوارتز نفسی تازه کند و برای چندتا از پرسشهایش از دامبلدور پاسخ بگیرد.
در حالی که دامبلدور دارد دربارهی دیالوگ پیشینش که «در هاگوارتز همیشه به کسانی که درخواست بکنن، کمک میشه.» صحبت میکند، این دیالوگ را هم به کار میبرد تا نشان دهد چهطور از کلمات و معناهای آنها استفاده کرده. این دیالوگ چندان به هری کمک نکرد اما در پشتش حقیقتی پنهان شده که در زندگی واقعی هم مصداق دارد. کلمهها میتوانند دنیاهای تازهای خلق کنند و آنها را نابود کنند.
در پشت کلمات معنا و هدفی خوابیده که میتواند بسته به نوع استفادهشان خوب یا بد باشد و این قضیه به تنهایی میتواند نشاندهندهی اهمیت دیالوگ دامبلدور باشد.
۷) «گرچه ممکنه از جاهای مختلفی اومده باشیم و به زبانهای مختلفی صحبت کنیم، اما قلبمون با هم میتپه.»
پس از مرگ سدریک، دامبلدور مجبور شد گفتگویی با دانشآموزان داشته باشد. چرا که همه آنجا بودند و بدن بیجان او را دیده بودند. این دیالوگ در میانهی سخنرانی او به زبان آمد و به یاد همه آورد که گرچه از مدرسههای مختلف در جاهای مختلفی از جهان اینجا جمع شدهاند و حتی زبانشان متفاوت است، اما در این لحظهی فقدان و غم، با هم شریکند.
هیچ کسی در این وضعیت تنها نیست. وقتی چیزی سنگین مانند مرگ یک همکلاسی رخ میدهد، مخصوصاً هنگامی که آن همکلاسی ارشد گروه و فردی محبوب بوده، شنیدن این دیالوگ میتواند برای دانشآموزان التیام بخش باشد.
۶) «خوشبختی میتونه در تاریکترین دورهها هم پیدا بشه، تنها اگه یادمون بمونه که چراغی روشن کنیم.»
گرچه این دیالوگ خیلی گذرا و در لحظهای از «هری پاتر و زندانی آزکابان» به زبان میآید که دامبلدور مشغول صحبت راجعبه دمنتورها و طلسم پاترونوس است، همچنان ارزشش را دارد که در لیستمان قرارش دهیم.
این دیالوگ قرار نیست که به کمک شخص در آن لحظهی خاص، یعنی جشن شروع سال تحصیلی بیاید. اما به جای آن، جملهایست که بهخاطرسپردنش میتواند در تمام طول زندگی کمکمان کند. همیشه مقداری خوشبختی در جهان برای پیداشدن وجود دارد. مهم نیست که در چه شرایط وحشتناکی گیر کردهایم. تنها باید به دنبال نور بگردیم تا مسیرمان را در این راه تاریک، روشن کند.
۵) «دلت برای مردهها نسوزه هری. برای زندهها دلسوزی کن. و همهی اونهایی که بدون عشق زندگی میکنن.»
آدمهای بسیاری در مبارزه با لرد ولدمورت و مرگخوارانش کشته شدند و برخی از آنها، نزدیکان هری بودند. وقتی دامبلدور این دیالوگ را به هری میگوید، قصد دارد او را بابت این فقدان آرام کند و بگوید که آنها اکنون در آرامش هستند.
این زندهها بودند که باید همچنان بابت جنگها و مشکلات دیگری که در زندگیشان داشتند، نگران میبودند. عشق هم یک مفهوم ثابت در تمام طول مجموعه بود. از همان ابتدا، لیلی پاتر به کمک عشق موفق شد هری را از گزند طلسم مرگ ولدمورت نجات دهد. دامبلدور بر این باور است که کسانی چون ولدمورت که در زندگیشان عشق ندارند، آنهایی هستند که بیش از همه در زندگیشان کمبود دارند. هری با اینکه میدانست باید ولدمورت را نبرد نهایی نابود کند، نباید ترحم و دلرحمی نسبت به او میداشت.
۴) «مهم نیست یک نفر چی به دنیا اومده. مهم اینه که تبدیل به چی میشه.»
معانی بسیاری میتوان برای این دیالوگ در نظر گرفت. و وقتی میدانیم این دیالوگ از زبان دامبلدور بیرون آمده، تصور اینکه از گفتن این عبارت چند منظور متفاوت داشته، اصلاً بعید نیست. در جهان جادوگری مسئلهای وجود دارد که حساسبیتهای زیادی را به همراه دارد. این مسئله، مربوط به جادوگرانیست که از یک خانوادهی ماگل به دنیا آمدهاند. برخی جادوگرها باور داشتند این افراد خون غیرخالص دارند و از همین رو نسبت به آنها نفرت میورزیدند.
در نتیجه، منظور او از این دیالوگ آن است که مهم نیست اگر والدین برخی افراد جادوگر نباشند. چیزی که مهم است این است که آنها خودشان با جادویی که در اختیار دارند چه میکنند. دیالوگ همچنین میتواند این معنا را نیز همراه خود داشته باشد که نباید افراد را بهخاطر شرایط زمینهای که بر آنها تحمیل شده قضاوت کرد ، بلکه باید به مهارتها و دستآوردهای اکنونشان و اینکه اکنون چه میکنند توجه داشت.
۳) «شجاعت زیادی میطلبه که آدم جلوی دشمناش بایسته. اما ایستادن جلوی دوستان هم به همون اندازه شجاعت میخواد.»
در فیلم «هری پاتر و سنگ جادو» حین مراسم پایان سال تحصیلی و در حالی که دامبلدور مشغول امتیازدهی به گریفیندور در دقیقههای پایانیست، این دیالوگ را در وصف کاری که نویل پیشتر انجام داده میگوید و به گریفیندور امتیاز میدهد.
هنگامی که هری، رون و هرمیون آخرشب از خوابگاه بیرون میزنند تا پنهانی به جایی بروند که پشمالو قایم شده، نویل جلوی راه آنها سبز میشود و در سرسرای عمومی قصد میکند جلوی بیرونرفتنشان را بگیرد تا از مشکلات بیشتر برای گروه جلوگیری کند.
این لحظهی بهخصوصْ نقطهی مهمی در فرآیند رشد شخصیت نویل ایفا میکند.
۲) «نباید توی رویاها غرق بشیم و زندگی رو فراموش کنیم.»
وقتی که هری آینهی نفاقانگیز را پیدا کرد، چهرهی پدر و مادرش را دید که به او در آینه سلام میکردند. همین هم باعث شد که هری چند شب پیاپی با شنل نامرئیاش از اتاق بیرون بزند و سراغ آینه برود تا دوباره آنها را ببیند.
در یکی از این شبها داملبدور وارد میشود و هری را آن جا میبیند. او این دیالوگ را به هری میگوید تا به او بفهماند از اینکه چند شب است به آنجا میرود خبر دارد. دامبلدور با این جمله به هری میفهماند که مهم نیست چقدر او دوست دارد در کنار والدینش باشد. مهم این است که تصویر توی آینه تنها یک رویاست. و او در عوض دلبستن به رویای محالش، باید روی زندگیاش تمرکز کند.
۱) «انتخابهای ما نشون میدن ما واقعاً کی هستیم، نه قابلیتهامون.»
در «هری پاتر و تالار اسرار» هری متوجه میشود که میتواند به زبان مارها صحبت کند. قابلیتی که متعلق به ولدمورت است و باعث میشود هری به این فکر کند که شاید باید در گروه اسلیترین میبوده. وقتی که هری در اتاق مدیریت چشمش به کلاه گروهبندی میافتد، این نکته را به دامبلدور میگوید. داملبدور نیز یادآوری میکند که کلاه میتواند ذهن آدم را بخواند و گروه مناسب را تشخیص دهد، اما این خود شخص است که باید انتخاب کند. و هری گریفیندور را انتخاب کرده.
- آشنایی با کتابهای «هری پاتر» و ترتیب مطالعهی آنها براساس داستان و انتشار
- ۱۰ خط داستانی هری پاتر که در فیلمها بهتر از کتاب روایت شدند
- ۵ نشانه که ثابت میکند اسنیپ در فیلمهای «هری پاتر» قهرمان بود
منبع: MovieWeb