بسیاری از فیلمبینها «پدرخوانده» را با وجود اینکه چندین سال از عرضهاش گذشته، قلهی سینما بهحساب میآورند. مجموعهی «پدرخوانده» که چیزی ورای یک سهگانهی درخشان است، داستان اوج و فرود خاندان مافیایی کورلئونه را روایت میکند و بسیاری از علاقمندان به سینما از نسلهای مختلف را شیفتهی خود کرده. انگار این فیلمها کیفیتی پیریناپذیر دارند که با وجود گذشت ۵۰ سال از عرضهی اولین عنوانشان، همچنان در صدر ماندهاند. اگرچه ممکن است تعحبآور به نظر برسد، اما مجموعهی «پدرخوانده» ادامه دارد. دنبالههای «پدرخوانده» در سالهای بعد از انتشار فیلم و مرگ پوزو نوشته شدند. برای مثال، کتابی هست که وقایع دوران پنهانشدن مایکل کورلئونه در سیسیل را پوشش میدهد.
داستان خانوادهی کورلئونه دارای چهار جلد دیگر هم هست که از آن هیچ اقتباس کاملی در رسانههای تصویری نشده. ماریو پوزو یک رمان و یک داستان با عنوان «سیسیلی» نوشت که منبع یک اقتباس سینمایی شد اما به دلیل مسائل حقوقی، ملزم به حذف تمام ارجاعات به خانوادهی «کورلئونه» شد. در سال ۲۰۱۲ هم یک پیشدرآمد با عنوان «خانوادهی کورلئونه» منتشر شد.
دو کتاب دیگر هم داستانهای جدیدی هستند که مارک ویگناردنر آنها را نوشته. یکی از آنها «بازگشت پدرخوانده» و دیگری «انتقام پدرخوانده» نام دارد. اگر میل شدید هالیوود به استفاده از میراث گذشته و بازتولید آثار قدیمی را در نظر بیاوریم، این پرسش پیش میآید که چرا تا به حال این کتابها تبدیل به فیلم نشدهاند؟
میراث سینمایی «پدرخوانده»؛ سنگی بزرگ برای برداشتن
بیایید ابتدا با «سیسیلی» شروع کنیم. این کتاب را ماریو پوزو در سال ۱۹۸۴ نوشته و داستان مایکل کورلئونه را دنبال میکند، در حالی که دوران تبعیدش در سیسیل به پایان نزدیک شده. دون کورلئونه از مایکل میخواهد که یک راهزن جوان اهل سیسیل به نام سالواتوره گویلیانو همراه شود و با کمک او به آمریکا برگردد. اما یک مشکل وجود دارد. سالواتوره یک راهزن ساده نیست. او فردی سرسخت با رازهایی در سر است که برملاشدنشان میتواند افراد بانفوذ بسیاری را در ایتالیا نابود کند.
مایکل با دروغ و فریب به سالواتوره کمک میکند تا کنترل بخشهای شمالی سیسیل را بهدست بگیرد تا اینکه از حد خودش فراتر برود و به کسی دستدرازی کند که حق آن را نداشته. سالواتوره مردی به نام دون کروکه را میدزدد و با اینکار، مجوز مرگ خودش را صادر میکند. اگرچه در تمام طول داستان سالواتوره به عنوان متحد خاندان کورلئونه معرفی میشود اما در پایان، آنها ترفندی چیدند تا از شر او خلاص شوند.
بعد از اینکه «پدرخواندهی ۱» و «پدرخواندهی ۲» به موفقیتی چشمگیر دست یافتند، پارامونت در اقدامی شگفتآور پیشنهاد ساخت فیلم این کتاب را رد کرد و کمپانی فاکس قرن بیستم بلافاصله یک میلیون دلار به پوزو پیشنهاد کرد تا حق ساخت این فیلم را از آن خود کند. پارامونت مایکل چیمینو را – که کارگردان فیلم شکارچی گوزن بود- برای پیگیری سریع پروژه و ساخت فیلم به خدمت گرفت.
به دلیل مشکلات حقوقی، فیلم مجبور شد که نام خانوادهی کورلئونه را حذف کند و تقریباً تمام شخصیتها را به گونهای متفاوت با داستان پدرخوانده نامگذاری کند. نتیجهای این پروژه چیمینو را تا زمان مرگش در سال ۲۰۱۶، عذاب داد. چرا که تداخل منافع دو استودیوی بزرگ فیلمسازی به او اجازه نداد فیلم را آنگونه که خودش دوست دارد و شایستهی آن است بسازد. فیلم هم رفتهرفته از اهمیت خارج شد. چرا که نامش هرگز در کنار مجموعهی محبوب «پدرخوانده» نیامد.
منشأ شکلگیری دنبالههای «پدرخوانده»
سال ۲۰۰۴، شاهد انتشار نخستین دنباله از رمانهای «پدرخوانده» به دست مارک ویگناردنر بودیم. «بازگشت پدرخوانده» در سال ۲۰۰۴ و «انتقام پدرخوانده» در سال ۲۰۰۶ منتشر شدند. لازم به ذکر است که ماریو پوزو هرگز به طور مشخص برای ادامهیافتن مجموعهی پدرخوانده با شخص ثالثی قرارداد نبست یا برای شخص خاصی مجوز صادر نکرد. اما اذعان کرد که خوشحال میشود پس از مرگش آثاری با استفاده از کاراکترها و جهانهایی که خلق کرده تولید شود.
ماریو پوزو سرانجام در سال ۱۹۹۹ چشم از جهان فرو بست و پارامونت اجازهی چاپ دنبالههای «پدرخوانده» را صادر کرد و این اجازه را به انتشارات رندومهاوس بخشید. رندومهاوس هم مارک ویگناردر را مسئول نوشتن این دنبالهها کرد. «بازگشت پدرخوانده» در دورهی زمانی میان «پدرخواندهی ۱» و «پدرخواندهی ۲» میگذرد و رویدادهای آن را بررسی میکند.
این رمانها، فیلمهای «پدرخوانده» را به عنوان منبع اصلیشان در نظر میگیرند و لزوماً به رمانهای پوزو وفادار نمیمانند. «بازگشت پدرخوانده» از این حیث دست به کارهای جالبی میزند. این کتاب به گذشتهی مایکل در ارتش میپردازد، به شخصیت فرودو بیشتر میپردازد و یک شخصیت محوری جدید به نام نیک گراچی خلق میکند.
چالشهای اقتباس دنبالههای «پدرخوانده»
درحالی که ساختن نسخههای جدیدی از «پدرخوانده» با استفاده از دنبالههای آن میتواند از نظر اقتصادی بسیار سودده و بهصرفه باشد، با توجه به گستردگی جهان داستان، میتواند مخالفتهایی را هم به همراه داشته باشد. اول آنکه روایت وینگاردنر کمی ناصادقانه است. او بهجای کاوش در زندگی کولئونهها، بخش اعظمی از انرژیاش را معطوف به خلق و پردازش شخصیت محوری جدیدش کرده.
نیک گراچی به عنوان شخصیتی تقریباً بیعیبونقص نشان داده میشود که ماجرایش را به عنوان یک زیردست برای مایکل شروع میکند، اما بلندپروازیهایی که در سر دارد باعث حذف او از خانواده میشود. وقتی نیک به دست مایکل مغذوب میشود، رمان به دنبال او میرود و این داستان را روایت میکند که چگونه او دور از چشمها و در زیر زمین، سلطهای تازه برای خود دستوپا میکند و تبدیل به دشمن مایکل میشود. کتابهای جدیدتر پا را فراتر گذاشته و گراچی را دلیل خیانت فرودو به مایکل نشان میدهند و او را به عنوان قاتل تام هاگن معرفی میکند.
وینگاردنر همچنین در اثبات اینکه چگونه مایکل یک قدم از گراچی جلوتر است ناموفق عمل میکند. نویسنده هیچ مشکلی ندارد گراچی را بینقص و شکستناپذیر توصیف کند. اما خواننده این را میداند که مایکل در فیلم سوم و بر اثر کهولت سن میمیرد و سقوط گراچی خیلی ساده رخ میدهد. این اتفاق باعث میشود که رمان وینگاردنر غیراصیل جلوه کند.
تلاشهای پشتپرده برای ساختن نسخهی سینمایی این فیلمها
این روزها فیلمهای کمی باقی ماندهاند که مدیران هالیوودی دستنخورده باقیشان گذاشتهاند. در عصر بازسازیها و دنبالهسازیها، «پدرخوانده» جایگاهش را به عنوان داستانی که امکان بازسازی ندارد حفظ کرده. این سهگانهی اصیل، همچنان به همان شکلی که روز اول داشته باقی مانده و شخصیتهای بینقصی دارد که حتی به کمک تکنولوژی پیشرفتهی این روزها هم نمیتوان تکرارشان کرد.
اما با توجه به اینکه امروز در نقطهای ایستادهایم که غولهای عظیم فیلمسازی و استودیوهای هالیوودی هیچ چیز را مقدس نمیدانند، نمیتوان این پرسش را مطرح کرد که چه کسی میتواند جایگزین ستارگان محبوبی شود که نقشهای کلاسیک خانوادهی کولئونه را بازی میکردند؟ چه کسی چالش فیلمبرداری این فیلمها را برعهده میگیرد؟ یک سری تازه از «پدرخوانده» میتواند موفقتر باشد یا مجموعهای که جاهای خالی مجموعهی قبلی را پر کند و میان آن قرار بگیرد؟
همانطور که میبینید، با مجموعهای از چالشهای پیچیده روبروییم که در یک دیگر ادغام میشوند تا این پروژه را تبدیل به یک سرمایهگذاری پرمخاطره تبدیل کنند و یادآور شوند که رفتن به سراغ مجموعهی «پدرخوانده» چندان ساده نیست. اگر پارامونت تصمیم بگیرد که داستان خانوادهی کورلئونه را ادامه دهد، رفتن سراغ یک داستان جدید بهترین و کمریسکترین گزینه است. درست مثل اتفاقی که در «پدرخواندهی ۲» و «پدرخواندهی ۳» شاهد آن بودیم.
البته همیشه اصالتگرایانی هستند که با این ایده هم مخالفت کنند. آنها بر این باورند که فیلم دوم و سوم مجموعه حق داشتند که شخصیتهای تازه و داستانهای تازهای خلق کنند، چرا که با نظارت شخص پوزو که خالق رمان بوده این اتفاق در آنها رقم خورده و کاپولا عهدهدار اعمالشان بوده. هر کس دیگری که به داستانهای خلق شده توسط پوزو و کاپولا دست بزند، بسته به اثری که میسازد، حتما مورد انتقاد و قضاوت قرار خواهد گرفت.
با توجه به تغییر ذائقه مخاطبان، اقتباس از دنبالههای کتاب «پدرخوانده» همچنان مناسبتی خواهد داشت؟
در زمانهی حاضر که استودیوهای فیلمسازی به شدت برای جلب توجه ما رقابت میکنند، میتوان این پرسش را مطرح کرد که آیا اصلاً جایی برای تصمیمی تا این حد جسورانه وجود دارد؟ مطمئناً در نگاه اول، ساختن نسخههای جدید از فیلمهای قدیمی ناپسند به نظر میرسد. مخصوصاً آنکه بازیگران اصلی این مجموعه حالا دیگر سالخورده هستند و تکنولوژی جوانسازی هنوز به آن حدی که باید و شاید نرسیده.
جایگزینکردن بازیگران جدید احتمالاً انتخابی عاقلانهتر باشد. اما اگر فیلمهای جدید در همان جهان داستانی قبلی روایت شوند، باعث سردرگمی میشود. این سردرگمی پیشتر و در «پدرخواندهی ۳» که چندتایی تغییر در آن رخ داده بود هم پیش آمد.
اگر پارامونت این تصمیم جسورانه را بگیرد که مجدداً سراغ «پدرخوانده» برود، باید مجموعه را از ابتدا و با بازیگران جدید بسازد و از بهترین عناصر چهار رمان موجود استفاده کند. «پدرخوانده» همچنین میتواند از عادت جدید مجموعههای سینمایی در خلق سریال تلویزیونی هم استفاده کند و به سراغ ساخت یک سریال برود. با این کار، «پدرخوانده» فرصت خواهد داشت که شخصیتهای دستنخوردهی سری فیلمهای اصلی را کشف کند و بیشتر به آنها بپردازد.
- ۲۲ صحنهی ماندگار از سهگانهی «پدرخوانده»
- ۴ رمان برجسته که باید به توصیه کارگردان مجموعه «پدرخوانده» بخوانید
- چرا «پدرخوانده» پس از ۵۰ سال هنوز پادشاه فیلمهای گنگستری است؟
منبع: MovieWeb