ژان-ژاک روسو یکی از چهرههای مهم تاریخ فلسفه است که به فلسفهی سیاسی و روانشناسی اخلاقی کمکهای ویژهای کرد و تاثیر زیادی بر اندیشمندان پس از خود گذاشت. روسو البته دیدگاه شخصی مثبتی نسبت به فیلسوفان نداشت، آنها را به چشم آدمهایی منطقی اما خودخواه و خودمحور میدید، به چشم مدافعان و مبلغان استبداد و به چشم کسانی که باعث شدند تا فردگرایی مدرن جای حس مهربانی و دلسوزی ذاتی انسان را بگیرد. دغدغهی اصلی کتابهای ژان ژاک روسو هم مبارزه با این دیدگاهها است، اینکه برای حفظ آزادی انسان در جهانی که همه برای برآورده کردن نیازهایشان به دیگری وابستهاند راهی پیدا کند. این دغدغه دو بُعد دارد: مادی و روانشناختی که اهمیت دومی به مراتب بیشتر است. در جهان مدرن، انسانها حس هویت و ارزش خود را بهواسطهی نظرات دیگران بهدست میآورند، چیزی که از نظر روسو، آزادی انسان را خدشهدار و اصالت او را نابود میکند.
کتابهای ژان ژاک روسو دو مسیر دستیابی به – و محافظت از – آزادی را بررسی میکنند: اولی که سیاسی است، به طرحریزی ساختارهایی میپردازد که اجازه میدهند تا شهروندان بهطور برابر و آزاد، در جامعهای که خودشان مجری و ادارهکنندهی آن هستند زندگی کنند؛ و دومی، برنامهای برای آموزش و تربیت کودکان است تا آنها بهعنوان افرادی مستقل و خودمختار رشد کنند و از تفکرات خودخواهانه و منفعتطلبانه دور شوند. با این حال، اگرچه روسو باور دارد که همزیستی آزادی و برابری امکانپذیر است اما اغلب نگاهی بدبینانه به این مسئله دارد و به اصطلاح باور نمیکند که بشریت بتواند از تبعیض، ستمگری، ازخودبیگانگی و اسارت فرار کند.
علاوهبر کمکهای شایان روسو به فلسفه، او یک آهنگساز، نظریهپرداز موسیقی، رماننویس، گیاهشناس و از پیشتازان خودزندگینامهنویسی مدرن هم به حساب میآمد. روسو عاشق شگفتیهای طبیعت بود و پافشاریاش بر اهمیت احساسات او را به یکی از منابع الهامبخش جنبش رمانتیسم تبدیل کرد. روسو سال ۱۷۱۲ در ژنو به دنیا آمد، پدرش ساعتساز بود و مادرش چند روز پس از به دنیا آوردن وی از جهان رفت. از ۱۰ سالگی دیگر با پدرش زندگی نکرد و در ۱۶ سالگی بهتنهایی به انسی فرانسه رفت و آنجا با مادام دو وارانس آشنا شد که کاتولیک بود و به او کمک کرد تا بهعنوان یک نوازنده شغلی پیدا کند. او سال ۱۷۴۱ به پاریس نقلمکان کرد و برای آنسیکلوپدی مینوشت (دانشنامهی محبوبی که آن دوران در فرانسه منتشر میشد).
سپس در سال ۱۷۴۹، او در نهایت هدف اصلی خود در زندگی را پیدا کرد. همهچیز هنگامی برای روسو روشن شد که سوژهی یک مسابقهی مقالهنویسی را دید: «آیا پیشرفت علم و هنر به نابودی یا تلخیص معیارهای اخلاقی کمک کرده است؟». ناگهان او متوجه شد که تا چه اندازه از جهان اطرافش نفرت دارد و اینکه یک متفکر کمنظیر است. ژان ژاک روسو برندهی مسابقه شد و با به راه انداختن بحثهایی تازه دربارهی اینکه فرهنگ مدرن کذب، فاسد و تقلبی است در کانون توجه قرار گرفت و در ادامه نگارش کتابهای خود را آغاز کرد. ایدههای منحصربهفرد او باعث شد تا از سوی فیلسوفان همعصرش همچون ولتر و ژان لو رون دالامبر مورد تمسخر قرار بگیرد اما در گذر زمان، ایدههایش جدیتر گرفته شد.
۱- کتاب «قرارداد اجتماعی»
«قرارداد اجتماعی» یکی از مهمترین کتابهای ژان ژاک روسو است که در آن از ایدهی بر روی کار آمدن یک ساختار حکومتی جدید صحبت میکند که با آزادی انسان همخوانی دارد. تحلیلی که روسو از رابطهی فرد با حاکمیت ارائه داده است، با مباحث روز همانند ماهیت دموکراسی، حقوق شهروندی و نقش تعیینکنندهی دولت حاکم در حفظ سلامتی جامعه همسو است. حکومت مورد نظر او که در کتاب به آن میپردازد، ناشی از ارادهی جمعی مردم است. او فرض را بر این میگذارد که یک قرارداد اجتماعی میتواند امکانپذیر باشد؛ یک توافق تلویحی میان مردم که نتیجهاش تشکیل یک جامعهی سیاسی بوده و برپایهی آن میتوان یک جامعهی آزاد ساخت که رسالتش عدالت است. در این ساختار سیاسی، مصلحت جمعی و آزادی فردی اولویت اصلی محسوب میشود.
به عبارت دیگر، ارادهی همگانی از نگاه روسو، سنگ زیربنای یک جامعهی ایدهآل است. او همچنین بر اهمیت ایجاد دموکراسی مشارکتی تاکید دارد زیرا به شهروندان اجازه میدهد تا در پروسهی تصمیمگیریهای مهم حضوری فعال داشته باشند، بدینطریق میتوان مطمئن بود که مصلحت جمعی در مقایسه با مصلحت فردی ارجعیت پیدا میکند. این قرارداد اجتماعی که مردمی و مبتنی بر برابری است، یعنی با جامعهای روبهرو خواهیم شد که در آن رفاه، احترام متقابل و همبستگی به چشم میخورد.
روسو در قرارداد اجتماعی به «دین مدنی» نیز میپردازد، ایدهای که باعث ممنوعیت این کتاب شد. به زبان ساده، از نگاه او، در جوامع پیشین، رؤسای عالیرتبهی هر کشور – یا فرهنگ – خدایانی بودند که مردم آن کشور میپرستیدند، هر کشور باور داشت که این خدایان محافظ و حامی آنها هستند. مسیحیت اما این قاعده را بر هم زد و از وجود یک دنیای معنوی (ملکوت) سخن گفت که از جهان ما متفاوت بود. پرستش یک خدای مسیحی لزوما با هیچکدام از این کشورها سازگاری ندارد. در نتیجه، کلیسا و آن کشوری که این دین رو برگزیده است (و خدای خودش را هم دارد) دیگر یکی نیستند و در واقع میان این دو ایدئولوژی کشمکش ایجاد خواهد شد (روسو در ادامه از سه نوع مذهب متفاوت صحبت میکند که برای جزئیات کامل بهتر است خود کتاب را بخوانید).
کتاب قرارداد اجتماعی هنوز هم اهمیت بالایی در نظریه سیاسی دارد و شما را در رابطه با مسئولیتهای فردی و وظایف نظام حاکم آگاه میکند، دو عنصری که در کنار یکدیگر میتوانند یک جامعهی آزاد و عادلانه را پایهگذاری کنند. این کتاب همچنین اجزای اصلی یک جامعهی دموکرات سوددِه را به ما معرفی میکند، جامعهای که محصول استقلال، برابری و مصلحت جمعی است. در سوی دیگر، ایدهی دین مدنی را هم نباید نادیده گرفت، روسو با این نگرش کهن میخواهد به ما بگوید که ایمان و اعتقاد میتواند شهروندان بهتری بسازد زیرا اگر مردم باور داشته باشند که قوانین از سوی خدایان تعیین شدهاند، احتمالش کمتر است که آنها را زیر پا بگذارند. دین مدنی چندان پیچیده نیست اما با عقاید تعصبآمیز آن دوران (و حتی عصر مدرن) تطابق ندارد، با این حال هدف اصلی روسو این بوده است که شهروندان مطیع و فرمانبردار قوانین باشند.
۲- کتاب «اعترافات»
روسو کتاب «اعترافات» را با این ادعا آغاز میکند که میخواهد کار متفاوتی انجام دهد: یک خودنگاره که از هر نظر به واقعیت نزدیک است و هیچچیز را پنهان نمیکند. او اعترافات خود را با توصیف خانوادهاش آغاز میکند، از مرگ مادر و اولین چیزهایی که به یاد میآورد، از یادگیری خواندن و نوشتن و سالهایی که پدر او را ترک کرد و روزهایی که تصمیم به فرار از ژنو گرفت. با اینکه روسو برای شرح رویدادهای جزئی و کماهمیت هم زمان زیادی صرف میکند اما همهچیز بر پایهی وقایع مستند نیست، تاریخها اشتباه هستند یا ترتیب رویدادها غلط است، بعضی از آنها بهدرستی عرضه نشدهاند، برخی دیگر هم شاید بهکلی غلط باشد. با این حال، روسو گفته است که نباید از این زاویه به کتاب نگاه کرد و اذعان میکند که نمیتواند تاریخهای دقیق را به یاد بیاورد و هدف او از نگارش این خودزندگینامه چیز دیگری است.
روسو سپس به دوران بزرگسالی میرسد و همان ساختار روایی را حفظ میکند، او از سفرها و شغلهایش میگوید، عشقهای شکستخورده و روابطش با زنان (بهویژه مادام دو وارانس که در دوران جوانی در خانهی وی زندگی میکرد). او در کتاب پایانی (دوازدهم)، از نوشتههایش، دیدگاهها و رابطهاش با فیلسوفان همعصر نیز صحبت میکند. اعترافات فارغ از عدم پایبندیاش به واقعیت در بعضی از بخشها، در حقیقت سومین کتاب خودزندگینامه تاریخ است اما برخلاف دو اثر پیشین («اعترافات» اثر آگوستین و «زندگانی خود» اثر سانتا ترسا) که تنها به تجربیات مذهبی نویسنده میپرداختند، اینجا با اولین خودزندگینامهای روبهرو هستیم که در آن فرد از زندگی، احساسات شخصی و تجربیات زمینی خود سخن میگوید.
اعترافات بعدها به منبع الهام نویسندگان متعددی تبدیل شد و ادیبان مشهوری همچون یوهان ولفگانگ فون گوته و ویلیام وردزورث هم با پیروی از آن خودزندگینامههای پرجزئیات نوشتند. اما چیزی که اعترافات را از اکثر نمونههای مشابه متمایز میکند این است که روسو شجاعت به خرج میدهد، خجالتآورترین اتفاقات زندگی خود را بازگو و از چیزهایی صحبت میکند که در آن زمان هیچکس جرئت پرداختن به آنها را نداشت. ژان ژاک روسو اما دغدغههایش پیرامون هویت و رابطهی فرد با جامعه (که در کتابهای پیشین خود از آنها صحبت کرده بود) را هم از زوایای دیگری بررسی میکند. برای مثال، او که از منتقدان ساختارهای سنتی آموزشی بود، اینجا هم از فرمهای آموزشی تازهای حرف میزند که نتیجهاش نسل بهتری از انسانها است.
روسو همچنین ریشههای برخی از علاقهمندیهایش را موشکافی میکند، همانند آرامشی که در طبیعت پیدا کرد زیرا آن را نقطهی مقابل جامعهی متظاهر و ناکارآمد زمانهی خویش میدید. او طبیعت را منبع اصلی تناسب و اصالت میدانست و باور داشت که میتواند بهترین راهنمای اخلاقی برای انسان باشد. روسو از روابط انسانی، قدرت احساسات، نقش خیالپردازی، تلاش برای رسیدن به حقیقت و خودشناسی هم حرفهای تفکربرانگیزی میزند. اعترافات از این جهت کتاب مهمی است که از وادی فلسفه خارج میشود و بهعنوان یک اثر ادبی، آن را میتوانیم از بنیانگذاران سبک سرگذشتنامه بدانیم و فنون روایی او بعدها حتی در رمانها نیز به کار گرفته شد.
۳- کتاب «امیل»
کتاب «امیل» در سال انتشار (۱۷۶۲) در شهرهای پاریس و ژنو ممنوع شد و حتی آن را بهصورت عمومی آتش میزدند اما بعدها به منبع الهام یک سیستم آموزشی جدید تبدیل شد و اغلب یکی از مهمترین کتابهای ژان ژاک روسو در نظر گرفته میشود. روسو اینجا دیدگاهی رادیکال از فلسفهی آموزش ارائه میدهد و از یک رویکرد کلگرایانه صحبت میکند که اولویت آن رشد طبیعی فرد است. روسو علاوهبر انتقاد از سازوکارهای نظام آموزشی زمانهاش، سعی میکند تا روش آموزشی روشنفکرانه و دلسوزانهتری را معرفی کند که شاید در دنیای مدرن امروزی هم قابل اعتنا باشد.
از نگاه روسو، سیستم آموزشی به جای یاد دادن هنجارها و قواعد اجتماعی، باید باعث پرورش جهانبینی و ظرفیتهای فرد شود. او این تفکر رایج که آموزش باید به اشخاص کمک کند تا با نقشهای اجتماعی ازپیشتعیینشده سازگاری پیدا کنند را رد و مفهوم «تربیت منفی» را معرفی میکند، یعنی رویکردی که به کودک اجازه میدهد تا آزادانه رشد کند و راهنمای اصلی او، کنجکاوی درونی و تجربههایی است که از جهان اطرافش بهدست میآورد. این نگرش بیگمان الگوهای آموزشی آن دوران را به چالش میکشید و در کنار کمک به رشد اخلاقی و علمی کودک، خودمختاری و خودباوری را هم به میآموخت، بنابراین بدیهی بود که با آن بهشدت مخالفت شود.
پافشاری روسو بر یادگیری تجربی و اهمیت محیط طبیعی در شکلدهی شخصیت و جهانبینی کودک، جایگاه والای طبیعت در پروسهی آموزشی را یادآور میشود. روسو تاکید میکند که تجربیات حسی کودک باعث میشود تا او ارزش جهان طبیعی را درک کند و سپاسگزار آن باشد. روسو همچنین به نقش کلیدی طبیعت در پرورش اخلاق میپردازد و میگوید که میتواند به رشد هوش هیجانی کمک کند و باعث شود تا کودک نسبت به همهی موجودات زنده، حس همدلی و احترام داشته باشد.
کتاب امیل در عصر مدرن هم الهامبخش بسیاری بوده است و در مباحث پیرامون فلسفهی آموزش از آن صحبت میشود. تاکید روسو بر آموزش استقلال به کودک، یادگیری تجربی و برقراری ارتباط با جهان طبیعی، حالا در عصری که سیستمهای آموزشی باعث انزوای دانشآموزان شدهاند اهمیت بیشتری هم پیدا میکند. روسو از ما میخواهد تا در ماهیت آموزش بازنگیری کنیم و اولویت اصلی را جوهرهی اخلاقی، کنجکاوی فکری و درک ارزش طبیعت بدانیم.
پینوشت: اینجا باید به دیدگاه روسو نسبت به زن هم اشاره کرد که جای بحث دارد. او در بخش پایانی (کتاب پنجم)، میگوید که به زنان نمیتوان همانند مردان آموزش داد. از نظر او، زن باید مرکز خانواده باشد: مادر و خانهدار. دغدغهی اصلی زن باید این باشد که همسرش را راضی کند و برای خوشنامی بکوشد. روسو اضافه میکند که آموزش و رشد فکری زن اهمیتی ندارد و او باید مهارتهای کاربردی را آموزش ببیند. این دیدگاهها – درست یا غلط – محصول زمانهاش است. در قرن هجدهم، آموزش زنان به مهارتهایی همچون آشپزی، خیاطی و خانهداری خلاصه میشد و روسو حداقل در این یک مورد تحتتأثیر سنتهای رایج قرار دارد.
۴- کتاب «گفتاری درباره نابرابری»
روسو در «گفتاری درباره نابرابری» (یا با نام کاملتر «گفتاری در باب ریشه و بنیانهای نابرابری میان انسانها») تلاش میکند تا از ماهیت جوامع انسانی، ریشههای نابرابری و تاثیر زیرساختهای اجتماعی بر انسان تحلیل جامعی ارائه دهد. روسو مکانیزمهایی را بررسی میکند که منجر به نابرابری شدهاند و دیدگاههای او نهتنها وارد حوزهی فلسفهی سیاسی میشود بلکه انعکاسی از پیچیدگیهای ذات انسان است.
در کتاب، روسو به ایدهی «وضع طبیعی انسان» و تضاد آن با جامعهی مخرب فعلی میپردازد. او میگوید که اگرچه انسان فینفسه خوب است اما پیشرفت تمدن و سازوکارهای اجتماعی باعث شدهاند تا مسموم شود و تحتتأثیر نابرابری قرار بگیرد. ظهور مالکیت خصوصی، وضع قوانین و طراحی سلسله مراتب در جامعه، کاتالیزگری است که به فرسایش وضع طبیعی انسان میانجامد تا میان افراد فاصلهای عمیق و همچنین سیستمی حکومتی بر پایهی استبداد و ناعدالتی ایجاد شود.
دیگر ایدهای که روسو از آن صحبت میکند این است که ساختارهای اجتماعی – بهویژه آنهایی که تداومبخشِ نابرابری هستند – به ذات انسان ارتباطی ندارند اما در هر صورت توسط خود انسانها به وجود آمدهاند. این نوع نگاه، تفکر رایج در باب اینکه نابرابری از پیامدهای اجتنابناپذیرِ ذات انسان است را به چالش میکشد و از ما میخواهد تا مشروعیت هنجارهای اجتماعی و ساختارهای فعلی را زیرسوال ببریم و دربارهی صحت و درستی آنها بیندیشیم.
روسو مطابق انتظار، نقش آموزش و نهادهای اجتماعی در ترویج نابرابری را بررسی میکند. او به اهمیت یک سیستم آموزشی همگانی و بدون تبعیض اشاره دارد که اولویت اصلیاش ترویج فضایلی همچون همدلی و دلسوزی است. با پررنگ کردن تاثیرات زیانآور نهادهای اجتماعی فعلی بر استقلال فردی، روسو ما را تشویق میکند تا نگاهی انتقادی به نظامی که بر ما حکومت میکند داشته باشیم و خواستار یک نظم اجتماعی منصف و عادلانه باشیم.
کتاب گفتاری درباره نابرابری یک تلنگر است تا نیاز مبرم به دروننگری و اصلاحات را درک کنیم. دیدگاههای روسو هنوز معنای خود را از دست ندادهاند زیرا وجود آنها در جهان کنونی همچنان احساس میشود، جهانی که نیاز به تغییر دارد و باید بستر را برای عدالت فراهم کند. در حین تفکر به نظریههای روسو، ما باید نسبت به نقش خودمان در این مناسبات بنگریم و ببینیم که هرکدام از ما تا چه اندازه در تداومبخشی نابرابریهای اجتماعی نقش داشتهایم و چگونه میتوانیم تغییر ایجاد کنیم.
۵- کتاب «گفتاری درباره اقتصاد سیاسی»
«گفتاری درباره اقتصاد سیاسی» نهتنها ساختارهای اجتماعی و سیاسی زمانهاش را بررسی میکند و به چالش میکشد بلکه پایهگذار مباحث مدرنی پیرامون ماهیت حکومتها، اقتصاد و ذات انسان است. تفکرات ژان ژاک روسو اگرچه ریشه در قرن هجدهم دارد اما همانند دیگر کتابهای او برای خوانندگان مدرن نیز ملموس است و بازتابی انتقادی از سازوکار قدرت، توزیع ثروت و حقوق فردی به حساب میآید.
ایدهی مرکزی کتاب، ارادهی همگانی است که او آن را در کتاب پیشین خود، «قرارداد اجتماعی» معرفی کرد. روسو بر این باور است که نظم اجتماعی مشروع باید بر پایهی ارادهی مردم ساخته شود و اهمیت مصلحت جمعی بیشتر از منافع شخصی است. در این کتاب، روسو اهمیت یک اقتصاد سیاسی متعادل را یادآوری میکند که منجر به هارمونی در جامعه میشود و همهی شهروندان به یک اندازه از آن سود خواهند برد. او همچنین از نظامهای اقتصادی زمانهی خویش انتقاد میکند، بهویژه سوداگرایی (مرکانتیلیسم) که نتیجهاش نابرابری درآمد و بیعدالتیهای اجتماعی-اقتصادی است.
افزون بر این، روسو تاثیرات رفتارهای انسانی و هنجارهای اجتماعی بر ساختارهای اقتصادی را بررسی میکند تا به یاد بیاوریم که سیاست، اقتصاد و اخلاقیات تا چه اندازه با یکدیگر پیوند خوردهاند. روسو دربارهی جستجوی افسارگسیختهی انسان برای رسیدن به ثروت مادی هشدار میدهد زیرا بر این باور است که به تنزل اخلاقی و زوال اجتماعی منجر خواهد شد. روسو از ما میخواهد تا ابعاد اخلاقی تصمیمگیریهای اقتصادی را بسنجیم و در باب پیامدهای نظام سرمایهداری و آسیبی که به فرهمندی انسان و همبستگی اجتماعی وارد میکند تعمق کنیم.
کتاب گفتاری درباره اقتصاد سیاسی دیدگاههای بحثبرانگیزی در زمینهی ابعاد اخلاقی تصمیمگیریهای سیاسی و اقتصادی ارائه میدهد و روسو ما را وادار میکند تا به مشکلات مهم این روزها همچون گرمایش جهانی و تغییر اقلیم، نابرابریهای اقتصادی و نقش حکومت در محافظت از حقوحقوق شهروندی از زوایای تازهای بنگریم.